مهدی بهمنی - ****شهدا شرمنده ایم**** شهدا شرمنده ایم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اوقات شرعی
امروز : پنج شنبه 103 اردیبهشت 6
u ****شهدا شرمنده ایم****

زن همه‏اش بدى است و بدتر چیز او اینکه از او چاره نیست . [نهج البلاغه]

:: خانه

:: مدیریت وبلاگ

:: پست الکترونیک

:: شناسنامه

:: کل بازدیدها: 232908

:: بازدیدهای امروز :45

:: بازدیدهای دیروز :30

vپیوندهای روزانه

سایت مراجع معظم تقلید و علماء شیعه [154]
بهترین یادگاری [237]
بروبچ قمی حالشو ببرن [209]
فارسی نگار [80]
کانون هادیان امت (مسجد امام هادی قم) [115]
.: جدول لیگ برتر :. [162]
دیکشنری [158]
استقلالیها [542]
ایران ورزشی [159]
روزناما خبرورزشی [227]
به لحظه ترین اخبار فوتبال ایران [164]
هیئت انصارالمهدی [218]
جگر داری بیا تو [482]
[آرشیو(13)]

vدرباره من

****شهدا شرمنده ایم****

مدیر وبلاگ : مهدی بهمنی[186]
نویسندگان وبلاگ :
داداش کوچولو
داداش کوچولو (@)[8]

عبدالله
عبدالله (@)[22]


گاه سکوت یک دوست معجزه میکنه ، و تو می آموزی که همیشه ، بودن در فریاد نیست

vلوگوی وبلاگ

****شهدا شرمنده ایم****

v لینک وبلاگ دوستان

دشت جنون
اس ام اس عاشقانه
بنده ی خدا
یک کلمه حرف حساب
اردبیل شهری برای همه
دوباره سبز می شویم...
نور
جاده خاطره ها
بانک مقالات روانشناسی
صفحات انتظار در فراق گل نرگس
سوز و گداز
طلبه میلیونر
کشکول
حسن تنهاترین سردار دنیاست
.: شهر عشق :.
پر شکسته
* امام مبین *
منتظر ظهور

v لوگوی وبلاگ دوستان
















vفهرست موضوعی یادداشت ها

فناوری اطلاعات[116] . موبایل و ترفند[5] . فوتبال[3] . عکسها و تصاویر جالب[2] . ترفند[2] . کامپیوتر[2] . ویندوز[2] . کامپیوتر . کلیپ بورد . کفش . مایکروسافت . مجتبی جباری . مرورگر . نرم افزارهای عیب یابی . همجنس‌بازی . واعظی آشتیانی . وسواس . ترفندستان . حافظه . روسپیگری . سکس . سوسک . سیستم عامل . شهادت . شهدا . شیطان . عجیب‌ . عطار . عید غدیر خم . غزه . فاطمه معصومه . فراکسیون . فوق العاده . فیلمهای سکسی . قطبی . SMS . آبی . استقلال و منصوریان و امیر قلعه نویی و داش علی منصوریان . اسقلالی . اعتیاد . اعیاد و عزاداریها . المپیک . المنتظر . امام رضا(ع) . امام صادق . امیر قلعه نوعی . اینترنت . اینترنت اکسپلورر . بسیجی . بیت‌المال . پرسپولیس . تجاوز جنسی .

vمطالب قبلی

فمژناوری اطلاعات
دانشگاه مجازی
ایمیل و اینترنت
عکسها و تصاویر جالب
مذهبی
عاشقانه
اجتماعی
ورزشی
مناسبتها
متفرقه
اس ام اس
داستان و مطالب جالب
علمی
سیاسی

vآهنگ وبلاگ

vوضعیت من در یاهو

یــــاهـو

vاشتراک در خبرنامه

 

! مرجان محتشم :به روابط نامشروع تن ندادم،حذف شدم!!!!!!!!!!!!

یکشنبه 91/4/11 :: ساعت 10:47 صبح

مرجان محتشم :به روابط نامشروع تن ندادم،حذف شدم

مرجان محتشم

مرجان محتشم متولد 13 اسفند 1348 تهران بازیگر سینما و تلویزیون می باشد. در سال 1376 وارد عرصه بازیگری شد. بهشت گمشده اولین کارش بود. عمده شهرت او، به دلیل ایفای نقش در سریال پس از باران و در نقش شهربانو بوده است.

 

 

حرفهای مرجان محتشم بار دیگر از پشت پرده های فساد در سینما حکایت دارد و بسیار نگران کننده است.

مرجان محتشم در حالی از فساد سینما می گوید که وی تا کنون سعی داشته اثبات کند که می توان در عرصه سینما و هنر فعال بود اما تن به هر کاری نداد.

 

محتشم چندی پیش به زیارت خانه خدا رفت و پس از بازگشت حال و هوای آن سفر را اینگونه توصیف کرد: ” من همیشه آرزوی این را داشتم که به زیارت خانه خدا بروم و دائم موقع دعا کردن با خودم می‌گفتم، یعنی من لیاقت و شایستگی این را دارم که به زیارت این مکان مقدس بروم؟‏‏ ‏

در حالی که 5 ـ4 روزی از بازگشت او از خانه خدا نمی‌گذرد و او هنوز در حال و هوای آنجا به سر می برد‏، ادامه می‌دهد: شب تولد امام رضا بود که از دفتر امور سینمایی با من تماس گرفتند و از من پرسیدند که آیا دوست دارم که مکه بروم یا نه؟ این دعوت خیلی اتفاقی بود من که مدت‌ها بود منتظر چنین روزی بودم، علی‌رغم کسالتی که داشتم مشتاقانه پذیرفتم و به زیارت خانه خدا رفتم.

مرجان محتشم

خیلی عجیب است اگر بخواهم از حال و هوای آنجا برای شما بگویم، چون اصلا قابل توصیف نیست و فقط کسانی که این سفر ملکوتی را تجربه کرده اند این حس را شاید بتوانند درک کنند.

آنجا که هستی همه چیز برای آدم بی‌زمان و بی‌مکان می‌شود و حتی اگر در بدترین شرایط جسمی هم باشی فقط به عبادت فکر می‌کنی و به این‌که اعمالت را چگونه به بهترین نحو به انجام برسانی. آنجا که بودم تب 40 درجه داشتم و بارها زیر سرم رفتم، ولی هیچ کدام از اینها مانع از انجام اعمالم نشد و من بهتر از هر زمانی به عبادت پرداختم. من آرزو می‌کنم که این لحظات را همه تجربه کنند و همچنین امیدوارم این حس و حال همیشه برای من باقی بماند تا بدون هیچ قصوری بتوانم به فعالیت‌هایم ادامه دهم.”

حال این بازیگر سینما سخن از نگرانی مشترک همه مردم می زند. مردمی که به اصول فرهنگی و اخلاقی خود بیش از شهرت اهتمام می دهند.

مرجان محتشم

محتشم می گوید: بعد از 8 سال سکوت مطلق در سینما ایران نظرم را درمورد ابزار ماندگاری در عرصه سینما متاسفانه ارتباطات برخی بازیگران با عوامل فیلم می دانم، البته فکر می کنم سکوت 8 ساله من پاسخ مناسبی به این سوال است.

مرجان محتشم بازیگر سینما و تلویزیون در گفتگوبا باشگاه خبرنگاران، درباره ابزار ماندگاری یک بازیگر در عرصه سینما اظهار داشت: کسانی در سینمای ایران قدرت کاذب بدست آوردند که لیاقت ماندن در این عرصه را نداشتند و برخی که مردم دوستشان دارند از صحنه حذف می شوند در واقع یکسری قربانی ماندگاری گروه دیگر می شوند.

محتشم با بیان اینکه من نان موقعیتم را نخوردم افزود: من در اوج موقعیت کاری ام در مصاحبه های مکرر بیان کردم که به صورت مداوم کار نخواهم کرد، به دلیل اینکه به هر قیمتی حاضر نیستم در عرصه سینما باشم با اینکه عاشق کارم هستم.

محتشم تاکید کرد: محبوبیت بین مردم چیزی نیست که بتوان به راحتی آن را بدست آورد ولی متاسفانه برخی ستارگان به دلیل ابزار شدن و ارتباطات غیراخلاقی که باعث شرمندگی و تاسف است محبوب شدند که به اعتقاد من این محبوبیت نیست.

وی ادامه داد: چرا مرجان محتشم به عنوان یک بازیگر بدون حاشیه و کسی که اکثریت مردم از هر قشر و تیپی اعم از جامعه مذهبی و یا جامعه مدرن و … قبولش دارند و باید به خاطر اعتقاد به خدا و نپذیرفتن یکسری روابط غیراخلاقی از جامعه هنر حذف شوند و انگ مغرور بودن را بخورد؟!

 

محشتم افزود: من از مرجان محتشم بودن ضربه خوردم زیرا برای من پارامتر های اخلاقی مهم تر از هر موضوع دیگری است حتی به قیمت 8 سال سکوت و مدت ها جدایی از کاری که دوستش داشته باشم و به خاطر این دل آزردگی ها حاضر به ادامه فعالیت در عرصه سینما با این وضعیت نیستم.

بازیگر سریال «پس از باران» ادامه داد: همانطور که گفتم جایی برای کسانی که بخواهند با اعتقاد به خدا در عرصه ی سینما فعالیت سالم داشته باشند نیست و متاسفانه برعکس کسانی که تن به ارتباطات نامشروع می دهند در این عرصه بالا می روند.

وی با بیان اینکه این روزها با یک بیماری دست و پنجه نرم می کند درباره شرایط بیمه خود گفت: من حتی در حال حاضر یک دفترچه بیمه هم ندارم و اکنون با این شرایط گاهی از طریق طراحی داخلی ساختمان امرار معاش می کنم و از طرفی حتی نوشته های من هم به دلیل مرجان محتشم بودن چاپ نمی شود.

وصف متفاوت محتشم از سینمای ایران و خانه خدا نشان از حقیقتی است بسیار نگران کننده و آن اینکه سینمای ما تا چه از اصول و ارزشهای اسلامی و الهی فاصله گرفته است که یک بازیگر زن در حریم الهی با تب 40 درجه احساس آرامش می کند اما در سینمای مدعی اخلاق ، دلگیر و احساس ناامنی او را به وحشت می اندازد.


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! حکایت!!!!

یکشنبه 91/1/20 :: ساعت 11:11 صبح

این حکایت رو به شخصه خیلی دوست دارم و بارها برای دوستانم گفته ام
در حقیقت خداوند مهربان به دنبال بهانه هایی ست که به واسطه لطف و مرحمت بسیار زیاد خود از تقصیر بندگان خود بگذرد و آنها را وارد بهشت کند گاهی به بهانه آب دادن به سگی و گاهی به بهانه دست کشیدن بر سر یتیمی و گاهی اشکی و زبانی که برای دفاع از مظلومی حرکت کند

 حکایت این است:

 
مردی بود بسیار متمکن و پولدار. روزی به کارگرانی برای کار در باغ نیاز داشت. 
 
 بنابراین، پیشکارش را به میدان شهر فرستاد، تا کارگرانی را برای کار اجیر کند. پیشکار رفت و همه کارگران موجود در میدان شهر را اجیر کرد و آورد و آنها در باغ به کار مشغول شدند. کارگرانی که آن روز در میدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند. روز بعد و روزهای بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند.
 
گرچه این کارگران تازه، غروب بود که رسیدند، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد. شبانگاه ،هنگامی که خورشید فرو نشسته بود، او همه کارگران را گرد آورد و به همه آنها دستمزدی یکسان داد. بدیهی ست آنانی که از صبح به کار مشغول بودند، آزرده شدند و گفتنـد:
 
«این بی انصافی است. چه می کنید، آقا؟ ما از صبح کار کرده ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دو ساعت نیست که کار کرده اند. بعضی ها هم که چند دقیقه پیش به ما ملحق شدند. آنها که اصلاً کاری نکرده اند.» مرد ثروتمند خندید وگفت: «به دیگران کاری نداشته باشید. آیا آنچه که به خود شما داده ام کم بوده است؟» کارگران یکصدا گفتند: «نه، آنچه که شما به ما پرداخته اید، بیشتر از دستمزد معمولی ما نیز بوده است. با وجود این، انصاف نیست که اینانی که دیر رسیدند و کاری نکردند، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته ایم.» مرد دارا گفت: «من به آنها پول داده ام، زیرا بسیار دارم. من اگر چند برابر این نیز بپردازم، چیزی از دارائی من کم نمی شود.
 
من از استغنای خویش می بخشم. شما نگران این موضوع نباشید. شما بیش از توقعتان مزد گرفته اید، پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست که به آنها دستمزد می دهم، بلکه می دهم چون برای دادن و بخشیدن، بسیار دارم.
 
من از سر بی نیازیست که می بخشم.» مسیح گفت: «بعضی ها برای رسیدن به خدا سخت میکوشند. بعضی ها درست دم غروب از راه می رسند. بعضی ها هم وقتی کار تمام شده است، پیدایشـان می شـود. امـا همه به یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می گیرند.» شما نمی دانید که خدا استحقاق بنده را نمی نگرد، بلکه دارائی خویش را می نگرد. اوبه غنای خود نگاه می کند، نه به کار ما. از غنای ذات الهی، جز بهشت نمی شکفد. باید هم اینگونه باشد. بهشت، ظهور بی نیازی و غنای خداوند است.

¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! خانم ها نخوانند

یکشنبه 91/1/13 :: ساعت 1:18 عصر

فردوسی حکیم بزرگ ایرانی که همه قبولش دارن میگه:

که پیش زنان هرگز راز مگوی ، چو گویی ، سخن بازیابی به کوی !

.

.

.


زنان را نباشد به جز یک هنر نشینند و زایند شیران نر !

.

.

.


ارنست همینگوی:

زن ها جنگ ها را شروع می کنند و مردها آن ها را ادامه می دهند !

.

.

.


مردها و زن ها دست کم در یک مورد اتفاق نظر دارند. هیچ کدام به زن ها اعتماد ندارند!

.

.

.


تحقیقات نشان داده که فقط 20% مردها عقل دارند !

80% بقیه زن دارند !

.

.

.


مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنندبر اثر کمبود حوصله طلاق می دن

ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !

.

.

.


مردها سه تا آرزو دارن :

اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن !

اونقدر که بچه شون می گن قوی باشن !

و مهمتر از همه اینکه :

اونقدر که زنشون بهش شک داره دوست دختر داشته باشن !

.

.

.


بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و

زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !

.

.

.


مرد اولی : امان از دست این زنها ! زنم تمام دارائیمو برداشت و رفت !

دومی : خوش به حالت ! زن من تمام دارائی مو برداشت و نرفت !

.

.

.


فرق پیر دختر با پیر پسر:

اولی موفق نشده ازدواج کنه ولی دومی موفق شده ازدواج نکنه !

.

.

.


یه ضرب المثل آموزنده هست که می گه :

مردن برای زنی که عاشقشی از زندگی باهاش آسون تره !

.

.

.


مرد به زن : عزیزم ممنونم ازت ! تو اعتقاد به دین رو به زندگیم آوردی!

چون من قبل از ازدواج معتقد بودم جهنم اصلا’ وجود نداره !

.

.

.


دخترا به پنج گروه اصلی تقسیم میشن : ‌گروه اول دخترائی هستند که پسرا رو بدبخت

میکنن! گروه دوم دخترایی هستند که اشک پسرا رو در میارن! گروه سوم دخترائی هستند

که جوون پسرا رو به لبشون میرسونن! گروه چهارم دخترائی هستند که کاری میکنن پسرا

روزی 18 بار‌آرزوی مرگ کنن! گروه 5 دخترائی هستند که به اشتباه فکر میکنن جزو

هیچکدوم از گروههای بالا نیستن !!!

.

.

.


فرهنگ لغات زنان :

1? آره یعنی نه

2? نه یعنی آره

3? ما با ید با هم حرف بزنیم یعنی بشین فقط گوش کن

4? هر کار دوست داری بکن یعنی بکن ولی بعد دهنت سرویسه

5? چقد منو دوست داری ؟ یعنی یه گندی زدم می خوام بگم

6? دو دقیقه دیگه حاضرم یعنی دو ساعت علافی !!!

.

.

.


زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند ولی به یکدیگر می گویند

تا در حفظ آن شریک باشند !

.

.

.


مهمه که بتونی دختری رو پیدا کنی که باباش پولدار باشه،

دختری که خوش تیپ باشه، دختری که دوستت داشته باشه

ولی مهم تر از همه اینه که این 3 تا دختر نباید همدیگر رو بشناسن !!!

.

.

.


همیشه پشت سر هر مرد موفق ، زنی است که نتونسته جلوی موفقیت شو بگیره !

.

.

.


یه روز یه دختر دعا می کنه خدایا :

من چیزی برای خودم نمی خوام فقط یه داماد خوب و خوشگل نصیب مادرم کن !!!

.

.

.


دو راه برای خانم مهندس شدن هست:

1?اینقدر درس بخونی تا خانم مهندس شی.

2? یه شوهر مهندس پیدا کنی !!!

.

.

.


دختر:موجودی است که:

وقتی تعجب میکند میگوید واااااااااا!!

وقتی خوشحال است میگوید بمیری الهییییییی!!

وقتی غمگین است آه میکشد

وقتی میترسد جیییییییغ بنفش میکشد

وقتی بدش می آید میگوید ویشششش .

وقتی خوشش می آید میگوید ووییییی.

همه عناصر ذکور گیتی در عشق او واله و سرگردانند . تاریخ تولد و شماره کفش با جناق

پسر عمه ی دختر خاله ی داماد همسایه ی پوریا پور سرخ را میداند !

از سوسک اصولا نمیترسد بلکه چندشش میشود!!!

.

.

.


پدر برای اولین بار دید که دخترش به جای اینکه دو ساعت با تلفن حرف بزنه بعد از یک ربع

حرف زدن تلفن رو قطع کرد. پدر پرسید:

کی بود؟ دختر جواب داد: شماره رو عوضی گرفته بود !

.

.

.


می دونی چرا زنها بیشتر از مردها عمر می کنند؟ . . . چون زن ندارن!

.

.


تا پیرزن تصمیم می گیرن شوهر کنن ! یه آگهی می دن تو روزنامه:

با یکی ازدواج کن… 2 تا جایزه بگیر!

.

.

.


مرد عاشق تا وقتی ازدواج نکرده نا تمام است وقتی که ازدواج کرد کارش تمام است!

.

.

.


میدونی چرا خانم ها کمتر فوتبال بازی می کنند؟

چون کمتر پیش میاد که یازده تا خانم راضی بشن همزمان یه جور لباس بپوشن !!!

.

.

.


زنها دو وقت گریه می کنن :

1? وقتی فریب می خورن !

2? وقتی می خوان فریب بدن!!

.

.

.


تشخیص دختر ایرانی :

هرگز بینی هایشان عمل کرده نیست !

موهایشان خدادادی طلائی است و مادر زادی مش داره !

وقتی از کنار هم رد میشن هرگز به هم چپ چپ نگاه نمی کنند!

تمام زیور آلاتشان طلاوجواهرات اصل است!

تا قبل از ازدواج هر گز ابروهایشان را بر نمی دارند!


.

.

.


قلب پسرها مثل پارکینگی است که هیچ وقت تابلوی ظرفیت تکمیل بر در آن دیده نمیشود و

اما قلب دخترها مانند فرودگاهی است که مدت ماندن یک هواپیما در آن بستگی به فرود

هواپیمای بعدی دارد !!!

.

.

.


یه مرد احمق به یه زن میگه ساکت باش

اما یک مرد دانا به یه زن میگه:

نمی دونی وقتی لبهات بسته اند چقدر خوشکل میشی !!!

.

.

.


مذیت مذکر بودن :

1? دختر نیستید !

2? همیشه خودتون هستید! (100 مدل آرایش نمی کنید)

3? فقط شما می تونید رئیس جمهور بشید!

4? فقط شما می تونید برید ورزشگاه آزادی و فوتبال ببینید!

5? برای دعوا کردن به بابا یا داداش بزرگتر احتیاج ندارید !

6? توی اتوبوس جای بیشتری نسبت به دخترا دارید !

7? در کمتر از 10 دقیقه می تونید دوش بگیرید!

8? هر جور که بخواهید لباس می پوشید!

9? در کمتر از 2 دقیقه لباس می پوشید و آماده می شید!

10? و مهمتر از همه اینکه شما هیچ وقت نمی ترشید!

11? از هرکی بخواهید میتونید بپرسید ساعت چنده !

.

.

.


زن به شوهر :

می خوای دفتر یادداشتت باشم تا همیشه همراهت باشم ؟

مرد :

عزیزم سر رسیدم باش تا هر سال عوضت کنم !

.

.

.


زن به مرد :

عزیزم تو از چیه من بیشتر خوشت میآد ؟

از اخلاق خوبم یا از بدن خوش فرمم !؟

مرد : از هیچکدوم عزیزم ! من از اعتماد به نفست خوشم میاد !!!

.

.

.


هر زنی دو مرد را دوست دارد !

یکی ساخته تخیلات اوست ! و دیگری هنوز به دنیا نیامده !!!

.

.

.


مژده به آقایان :

پژو 405 بدون ایر بگ ، بدون کمربندایمنی ، آماده آتش سوزی بدون دلیل !

دوگانه سوز و آماده انفجار ، بهترین هدیه برای همسر دلبندتان !!!


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! تولید ملى و حمایت از کار و سرمایه ایرانى\ شعار امسال است

سه شنبه 91/1/1 :: ساعت 4:33 عصر

تولید ملى و حمایت از کار و سرمایه‌ ایرانى" شعار امسال است

خبرگزاری فارس: رهبر معظم انقلاب اسلامی شعار امسال را "تولید ملى، حمایت از کار و سرمایه‌ ایرانى" عنوان کرده و بر حمایت از تولید ملی تأکید کردند.
 


به گزارش خبرگزاری فارس، متن کامل پیام مقام معظم رهبری به مناسبت آغاز سال 1391 هجری شمسی به شرح ذیل است:

بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

یا مقلّب القلوب و الأبصار یا مدبّر اللّیل و النّهار یا محوّل الحول و الأحوال حوّل حالنا الى احسن الحال.

اللّهمّ کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه و على ءابائه فى هذه السّاعة و فى کلّ ساعة ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتّى تسکنه ارضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا.

اللّهمّ اعطه فى نفسه و ذریّته و شیعته و رعیّته و خاصّته و عامّته و عدوّه و جمیع اهل الدّنیا ما تقرّ به عینه و تسرّ به نفسه.

تبریک عرض میکنم عید نوروز و فرا رسیدن سال نو را به همه‌ى هم‌میهنان عزیز در سراسر کشور، و به همه‌ى ایرانیانى که در هر نقطه‌اى از دنیا سکونت دارند، و به همه‌ى ملتهائى که عید نوروز را گرامى میدارند؛ بالخصوص تبریک عرض میکنم به خانواده‌هاى عزیز شهیدان، به جانبازان، به خانواده‌هاشان، به همه‌ى ایثارگران، به همه‌ى فعالان عرصه‌هاى مختلف. آرزو میکنم و دعا میکنم که خداوند متعال براى ملت ایران بهروزى، شادى، نشاط و دلِ خوش در این سال جدید مقدر بفرماید و بدخواهان این ملت را در اهدافشان، در تلاشهاشان ان‌شاءاللّه ناکام کند.

سالى که گذشت - سال 90 - یکى از سالهاى پرحادثه در سطح جهان و در منطقه و در کشور ما بود. آنچه که در مجموع انسان مشاهده میکند، این است که این حوادث بر روى هم به سود ملت ایران و در راه کمک به هدفهاى آن، تمام شده است. آن کسانى که اهداف بدخواهانه‌اى درباره‌ى ملت ایران و ایران و ایرانى در سر میپرورانند، در کشورهاى غربى دچار مشکلات گوناگون هستند. در سطح منطقه، ملتهائى که جمهورى اسلامى از آنها همواره حمایت کرده است، به هدفهاى بزرگى دست پیدا کرده‌اند؛ دیکتاتورهائى به زیر کشیده شدند؛ قانونهاى اساسىِ مبتنى بر اسلام در کشورهائى تصویب شد؛ دشمن درجه‌ى یک امت اسلامى و ملت ایران - یعنى رژیم صهیونیستى - در محاصره قرار گرفت. در داخل کشور، به معناى حقیقى کلمه، سال 90، سال بروز اقتدار ملت ایران بود. در جنبه‌ى سیاسى، ملت ایران در این سال، چه در راهپیمائى بیست و دوى بهمن، چه در انتخابات دوازدهم اسفند، آنچنان حضورى از خود نشان داد و آنچنان شاخصى را براى اقتدار ملى در تاریخ منطقه ثبت کرد که نظیر آن را در گذشته کمتر داشتیم.

با وجود این‌همه دشمنى، این‌همه تبلیغات، این‌همه تهاجمهاى خصمانه و بدخواهانه، ملت ایران در طول این سال، با همه‌ى وجود توانست حضور خود را در صحنه، نشاط خود را، آمادگى خود را در عرصه‌هاى گوناگون علمى و اجتماعى و سیاسى و اقتصادى نشان بدهد و اثبات کند. بحمداللَّه سالى بود که با همه‌ى سختى‌ها، داراى دستاوردهاى بزرگى بود. همچنان که قبلاً عرض شده است، شرائط، شرائط بدر و خیبر بود؛ یعنى شرائط قبول چالشها و دشوارى‌ها و غلبه‌ى بر آنها.

همان طورى که اولِ سال گذشته اعلام شد، سال 90، سال جهاد اقتصادى بود. اگرچه هوشمندان و آگاهان میدانستند که این نام و این جهتگیرى و شعار براى سال 90 یک امر لازم است، اما بعد تلاشهاى دشمنان در این سال هم همین را اثبات کرد و نشان داد. دشمنان ما از اوائل سال، حرکت خصمانه‌ى خودشان را در عرصه‌ى اقتصادى نسبت به ملت ایران آغاز کردند؛ اما ملت ایران، مسئولین، آحاد مردم، دستگاه‌هاى مختلف، با تدبیرهاى هوشمندانه‌اى توانستند با این تحریمها مقابله کنند و مواجهه‌ى آنها تا حدود زیادى توانست اثر این تحریمها را خنثى کند و حربه‌ى دشمن را کُند کند. سال 90، سال فعالیتهاى بزرگ علمى بود؛ که من ان‌شاءاللَّه در فرصت سخنرانى، برخى از پیشرفتهاى علمى و اقتصادى و تلاشهاى گوناگون را براى ملت عزیزمان شرح خواهم داد. سال 90 سالى بود پر چالش، و سالى بود پر نشاط، و سالى بود که ملت ایران به فضل الهى توانست بر چالشهاى موجود غلبه کند.

ما امسال سال دیگرى را در پیش داریم که به امید خدا و با توکل بر پروردگار، باز ملت ایران با فعالیت خود، با تلاش خود، با هوشمندى خود در این سال خواهد توانست پیشرفتهاى زیادى را براى خود به ارمغان بیاورد. به تشخیص من، بر طبق گزارشها و مشاوره‌ى با افراد مطلع و آگاه، به این نتیجه میرسیم که عرصه‌ى چالش مهم در همین سال جارى - که این سال، امروز و از این ساعت شروع میشود - عرصه‌ى اقتصادى است. جهاد اقتصادى چیزى نیست که تمام‌شدنى باشد. مجاهدت اقتصادى، حضور جهادگونه در عرصه‌هاى اقتصادى، براى ملت ایران یک ضرورت است.

من امسال تقسیم میکنم مسائل مربوط به جهاد اقتصادى را. یک بخش مهم از مسائل اقتصادى برمیگردد به مسئله‌ى تولید داخلى. اگر به توفیق الهى و با اراده و عزم راسخِ ملت و با تلاش مسئولان، ما بتوانیم مسئله‌ى تولید داخلى را، آنچنان که شایسته‌ى آن است، رونق ببخشیم و پیش ببریم، بدون تردید بخش عمده‌اى از تلاشهاى دشمن ناکام خواهد ماند. پس بخش مهمى از جهاد اقتصادى، مسئله‌ى تولید ملى است. اگر ملت ایران با همت خود، با عزم خود، با آگاهى و هوشمندى خود، با همراهى و کمک مسئولان، با برنامه‌ریزىِ درست بتواند مشکل تولید داخلى را حل کند و در این میدان پیش برود، بدون تردید بر چالشهائى که دشمن آن را فراهم کرده است، غلبه‌ى کامل و جدى پیدا خواهد کرد. بنابراین مسئله‌ى تولید ملى، مسئله‌ى مهمى است.

اگر ما توانستیم تولید داخلى را رونق ببخشیم، مسئله‌ى تورم حل خواهد شد؛ مسئله‌ى اشتغال حل خواهد شد؛ اقتصاد داخلى به معناى حقیقى کلمه استحکام پیدا خواهد کرد. اینجاست که دشمن با مشاهده‌ى این وضعیت، مأیوس و ناامید خواهد شد. وقتى دشمن مأیوس شد، تلاش دشمن، توطئه‌ى دشمن، کید دشمن هم تمام خواهد شد.

بنابراین همه‌ى مسئولین کشور، همه‌ى دست‌اندرکاران عرصه‌ى اقتصادى و همه‌ى مردم عزیزمان را دعوت میکنم به این که امسال را سال رونق تولید داخلى قرار بدهند. بنابراین شعار امسال، «تولید ملى، حمایت از کار و سرمایه‌ى ایرانى» است. ما باید بتوانیم از کارِ کارگر ایرانى حمایت کنیم؛ از سرمایه‌ى سرمایه‌دار ایرانى حمایت کنیم؛ و این فقط با تقویت تولید ملى امکان‌پذیر خواهد شد. سهم دولت در این کار، پشتیبانى از تولیدات داخلىِ صنعتى و کشاورزى است. سهم سرمایه‌داران و کارگران، تقویت چرخه‌ى تولید و اتقان در کار تولید است. و سهم مردم - که به نظر من از همه‌ى اینها مهمتر است - مصرف تولیدات داخلى است. ما باید عادت کنیم، براى خودمان فرهنگ کنیم، براى خودمان یک فریضه بدانیم که هر کالائى که مشابه داخلى آن وجود دارد و تولید داخلى متوجه به آن است، آن کالا را از تولید داخلى مصرف کنیم و از مصرف تولیدات خارجى بجد پرهیز کنیم؛ در همه‌ى زمینه‌ها: زمینه‌هاى مصارف روزمرّه و زمینه‌هاى عمده‌تر و مهمتر. بنابراین ما امیدوار هستیم که با این گرایش، با این جهتگیرى و رویکرد، ملت ایران در سال 91 هم بتواند بر توطئه‌ى دشمنان، بر کید و مکر بدخواهان در زمینه‌ى اقتصادى فائق بیاید.

از خداوند متعال درخواست میکنیم که ملت ایران را در این صحنه و در همه‌ى صحنه‌ها موفق و مؤید بدارد. روح امام بزرگوار را شاد و از ما راضى کند. ارواح طیبه‌ى شهیدان عزیز ما را با اولیائشان محشور فرماید.

والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته‌


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! تفکر بسیار خنده دار از نوع ایرانی در آمریکا

دوشنبه 90/12/29 :: ساعت 3:8 عصر

تفکر بسیار جالب  از نوع ایرانی در آمریکا
 


یک ایرانی وارد بانکی در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت…  
 

وقتی شمارش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ 5000 دلار داره. »»»  
 

کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره.. و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش را که دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آنهم فقط برای دو هفته.»»»  
 

کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گرانقیمت را گرفت وماشین به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد.»»»  
 
خلاصه مرد بعد از دو هفته همانطور که قرار بود برگشت 5000 دلار + 15?86دلار کارمزد وام رو پرداخت کرد.»»»  

کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت :” از اینکه بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم” و گفت ما چک کردیم ومعلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که با این همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که 5000 دلار از ما وام گرفتید؟»»»  
 

ایرونی یه نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت: تو فقط به من بگو کجای نیویورک میتونم ماشین 250?000 دلاری رو برای 2 هفته و فقط با 15?86 دلار با اطمینان خاطر پارک کنم؟!»»»


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! من مقصرم شما چطور؟

دوشنبه 90/12/22 :: ساعت 8:25 صبح

من مقصرم ؛ تو چطور؟ 

مطلب کمی طولانی هست اما شاید کمک به فهم و شعورمون بکنه

- این مملکت تا هزار سال دیگه درست بشو نیست!
- ای آقا! ما کجا غرب کجا! اونا دویست سال از ما جلو هستن!
- مملکت رو بر باد دادن، نابود کردن!
- اگه (...) بود الان وضعمون که این نبود (...) کاری کرد که این کشور دیگه کمر راست نکنه!
- کار دشمنه، نمی خواد ما پیشرفت کنیم، یعنی چشم ندارند پیشرفت ما رو ببینن!
- تا فرهنگمون درست نشه این کشور درست نمی شه!
- زمان کوروش و داریوش همه چیز سرجاش بود. اگه برگردیم به اون دوران...
- حالا بذار یارانه ها رو قطع کنن اونوقت ببین چی به روزگارمون میاد!

عصرایران ؛ احسان محمدی : با این جملات بیگانه نیستید، فرقی نمی کند که توی تاکسی باشید، مهمانی یا حتی یک جلسه اداری در سطح کارشناسی و احیاناً بالاتر، این حرف ها رد و بدل می شود؛ مربوط به امروز و دیروز و این دولت و آن دولت نیست. جملات کلیشه ای و تهوع آوری که بهترین بهانه برای توجیه کار نکردن و قانون گریز و قانون ستیز بودن است... گله کردن و شاکی بودن از روزگار و پیشرفت دیگران را با حیرت و حسرت نگاه کردن و افسوس خوردن و به معجزه امیدوار بودن یکی از بخش های لاینفک زندگی ایرانی است. به رفتار خود و اطرافیان تان به دقت خیره شوید:

- فلان کارمند به جای آنکه کارش را انجام بدهد ساعت ها در مورد اینکه مردم ژاپن پشتکار دارند و آلمانی ها دقیق هستند و وجدان کاری دارند حرف می زند و مثال و آیه می آورد! اما کار خودش را انجام نمی دهد و ارباب رجوع بیچاره را به فردا حواله می دهد.

- راننده تاکسی در حالیکه کمربند ایمنی را نبسته و احتمالا! سیگاری هم لای انگشتانش است و برای رفاه حال مسافرین خیلی گرامی! آن را از شیشه بیرون گرفته است، وقتی کسی از او سبقت می گیرد شروع می کند که ای بابا! توی این ممکلت فرهنگ نمانده، از رانندگی مان معلوم است، ببین چطور سبقت می گیرند، چطور رانندگی می کنند! بعد چند متر جلوتر خودش بدون آنکه راهنما بزند توی خیابان فرعی می پیچد، اگر کسی اعتراض کند هم با استفاده از ادبیات غنی پارسی به او می گوید کوری؟مگه نمی بینی دارم می پیچم! هر جا هوس کند توقف می کند، کرایه را دولا پهنا حساب می کند و اگر در را کمی محکم ببندی حتماً از واژگان بالای هیجده سال در حقت استفاده می کند، خواه اینکه بلند بگوید و خواه وقتی کمی دور شدی یا حتی توی دلش! اما قطعاً می گوید!

- حتی قبل از اینکه دولت با کوروش صمیمی شود هم شور و شوق ملی گرایی و دوست داشتن بوم و بر و مام میهن یک علاقه عمیق در میان ایرانیان بوده است، جوانی خوش قد و بالا در حالیکه گردنبدی از فروهر را به گردن انداخته و قطعاً حس عمیق ایران دوستی دارد باقی مانده بستنی اش را پرت می کند گوشه خیابان و اصلاً عین خیالش نیست که این گوشه خیابان نیز بخشی از ایرانی است که او سربلندی و آبادی و آزادی اش را دوست دارد! بخشی از همان خاک آریایی که او ساعت ها در مورد اینکه چطور هخامنشی ها آن را حفظ کرده اند یا گسترده اند کتاب خوانده است!

- فلان مدیر پشت تریبون ساعت ها در مورد تاریخ و فرهنگ پر شکوه و پر عظمت ایران سخنرانی می کند و بعد که از جلسه بیرون می آید و گوشی اش زنگ می خورد و خبر از پروژه می دهند و اینکه ممکن است بخشی از یک جنگل را تخریب کند، با اعتماد به نفس دستور می دهد: عیبی ندارد! این همه نابود کردند چیزی نشد حالا واسه دو تا دار و درخت پروژه بخوابه؟!

- خانم خانه با آنکه به اندازه کافی پول در اختیار داشته ولی هیچوقت مدیریت مالی درستی ندارد اما به خودش اجازه می دهد تمام سیاست های اقتصادی بانک جهانی، صندوق پول، وال استریت، بازار بورس دبی و ... را زیر سوال ببرد و ناقص و ناکارآمد لقب بدهد و چه بسا ته دلش هم بگوید که اگر من مدیر آنجا بودم می دانستم چطور عمل کنم!

- آقای حجره دار در حالیکه مست و سرخوش از آبگوشت و دوغ سر شب پایش را دراز کرده است و از معامله امروزش کیفور است و احتکار رندانه برخی از کالاهای مورد نیاز مردم را نشانه هوشمندی و بازار شناسی خود می داند، وقتی تلویزیون خبر می دهد که در دارفور جنوبی دو قبیله به جان هم افتاده اند، می گوید: کار همین صهیونیست هاست، همین یهودی های مال پرست که کارشان زجر دادن مردم است و سر سوزنی انصاف ندارند!


هر کدام از شما می تواند با مثال های نغز و خاطرات شیرین تر بر بلندای این سیاهه بیفزاید. بعید می دانم در تاریخ هیچ کشوری اندازه ایران ناله و نفرین وجود داشته باشد، هر روز از مهد کودک گرفته تا مسجد و مدرسه شعار "مرگ بر" به آسمان بلند است، دعایمان سرنگونی این و آن است اما برای آبادانی چه می کنیم؟ از کنفوسیوس نقل می کنند به جای نفرین کردن تاریکی بلند شو و شمعی روشن کن! کار بسیاری از ما نفرین کردن است، چون به انرژی چندانی نیاز ندارد، از خودگذشتگی و ایثار نمی طلبد و از همه مهمتر اینکه قرار نیست چیزی از جیب مان برود!

روح کار و شوقمندی برای تاثیر گذاری در سطح نازلی قرار دارد، بسیار از تصمیم های دولتی (فارغ از نوع دولت اش) با مقاومت جانانه هموطنان روبرو می شود، مدیران برای افزودن بر منافع خود می جنگند و مردم برای از دست ندادن داشته هایشان به ترفند های دفاعی مختلف تجهیز می شوند و مثل نرم افزارهای مختلف هر روز هم این اطلاعات منفی خود را به روز می کنند!

در مطلبی خواندنی که دست به دست می چرخید آمده بود: یادمان باشد که تفاوت کشورهای ثروتمند و فقیر، تفاوت قدمت آنها نیست. زیرا برای مثال کشور مصر بیش از 3000 سال تاریخ مکتوب دارد و فقیر است! اما کشورهای جدیدی مانند کانادا، نیوزیلند، استرالیا که 150 سال پیش وضعیت قابل توجهی نداشتند اکنون کشورهایی توسعه‌یافته و ثروتمند هستند.

یادمان باشد که تفاوت کشورهای فقیر و ثروتمند در میزان منابع طبیعی قابل استحصال آنها هم نیست. ژاپن کشوری است که سرزمین بسیار محدودی دارد که 80 درصد آن کوه‌هایی است که مناسب کشاورزی و دامداری نیست اما دومین اقتصاد قدرتمند جهان پس از آمریکا را دارد. این کشور مانند یک کارخانه پهناور و شناوری می‌باشد که مواد خام را از همه جهان وارد کرده و به صورت محصولات پیشرفته صادر می‌کند.

مثال بعدی سوییس است. کشوری که اصلاً کاکائو در آن به عمل نمی‌آید اما بهترین شکلات‌های جهان را تولید و صادر می‌کند! در سرزمین کوچک و سرد سوییس که تنها در چهار ماه سال می‌توان کشاورزی و دامداری انجام داد، بهترین لبنیات (پنیر) دنیا تولید می‌شود.

افراد عالیرتبه‌ای که از کشورهای ثروتمند با همپایان خود در کشورهای فقیر برخورد دارند برای ما مشخص می‌کنند که سطح هوش و فهم نیز تفاوت قابل توجهی در این میان ندارد. نژاد و رنگ پوست نیز مهم نیستند زیرا مهاجرانی که در کشور خود برچسب تنبلی می‌گیرند در کشورهای اروپایی به نیروهای مولد تبدیل می‌شوند.

پس تفاوت در چیست؟
تفاوت در رفتارهای است که در طول سال‌ها فرهنگ و دانش نام گرفته است. وقتی که رفتارهای مردم کشورهای پیشرفته و ثروتمند را تحلیل می‌کنیم متوجه می‌شویم که اکثریت غالب آنها از اصول زیر در زندگی خود پیروی می‌کنند:

1. اعتقاد به اخلاق
2. ایجاد وحدت برای رسیدن به اهداف ملی
3. مسئولیت و نظم پذیری
4. احترام به قانون وحقوق سایر شهروندان
5. عشق به کار برای تولید بیشتر
6. میل به ارائه کارهای بهتر و برتر
7. تحمل سختی ها به منظور سرمایه گذاری برای آینده و رسیدن به اهداف بلند مدت


تا زمانی که هر ایرانی فارغ از اینکه مدیر باشد یا راننده تاکسی، نانوا باشد یا دانشجو، کارمند باشد یا کارگر، روزنامه نگار باشد یا سرباز، به وظیفه و تعهد شغلی خود وفادار نباشد، حساسیت و پیگیری نداشته باشد، تلاش برای بهتر کردن و به سامان رساندن کارش نداشته باشد این کشور و این شرایط به همین شکل باقی خواهد ماند، تا زمانی که هر ایرانی مانند یک رئیس جمهور؛ دلسوز منافع ملی کشورش نباشد، از کنار چکه کردن یک شیر آب در گوشه خیابان یا روشن ماندن لامپ اتاق محل کارش بی تفاوت بگذرد در بر همین پاشنه خواهد چرخید.

قطعاً اینکه قدرت در دست چه کسی باشد و با چه ایده ای بر مسند بنشیند بر زندگی مردم تاثیر دارد اما خود ما در این میانه هیچ نقش و وظیفه ای نداریم؟ به کام دوستان اصلاح طلب تلخ می آید اما بعد از دو رای بالای 20 میلیون به سید محمد خاتمی برخی گمان بردند که وظیفه خود را به بهترین نحو انجام دادند و به جای آنکه بکوشند، متوقعانه به گوشه ای نشستند و انتظار معجزه داشتند که نشد و هیچوقت نمی شود.

شب هنگام وقتی مسواک می زنید و رو به آینه دندان های تان را نگاه می کنید برای لحظه ای به چشمهایتان هم خیره شوید و از خودتان بپرسید: من به عنوان یک ایرانی که کشورم را دوست دارم امروز شهروند خوبی بودم؟ به عنوان یک کارمند حضور یا عدم حضور من در اداره امروز تاثیری داشت یا اگر نمی رفتم کارها بهتر انجام می شد؟


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! به بهانه جایزه ای که تمشک آن بیشتر از اسکارش به دل آدم میچسبد.

سه شنبه 90/12/9 :: ساعت 9:48 صبح

به همه آنهایی که دلشان را به این جایزه ها خوش کرده اند، تبریک می گویم. دم شما هم گرم آقای فرهادی!
چراکه قطعا ما مردمی هستیم صلح دوست و با فرهنگ که در قرن های اخیر، آغاز کننده هیچ جنگی نبوده ایم اما به کارشناسان امریکایی که به کشورمان می آمدند «حق توحش» پرداخت می کردند تا مبادا این مردم غنی از فرهنگ پای یک امریکایی را گاز بگیرند.
این اسکار هم بخاطر وحشی، دروغگو و دزد نشان دادن ایرانیان غنی از فرهنگ تقدیم شد به اصغر فرهادی تا اثبات کنند که برای بودن در ایران، باید «حق توحش» می گرفتند.
*******************************************************************************************************************************

به سلامتی همه اونهایی که با خون و استخون و پلاکشون از صلح دوستی و تمدن و فرهنگ غنی مردم ایران دفاع کردند نه اونهایی که با بوسیدن زن های نیمه برهنه و هرزه، یاد صلح دوستی و تمدن و فرهنگ غنی مردم ایران افتادن! .....صلوات....


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! به سلامتی تو و من و همه دوستان خوبم . تقدیم به شما

جمعه 90/10/23 :: ساعت 5:18 عصر

*به سلامتی کلاغ که آزادی رو به زیبایی ترجیح داد!!!!!

*به سلامتی دریاچه اورمیه... نه بخاطر اینکه مظلومه فقط به خاطر اینکه هیچ وقتی اجازه نداد کسی توش غرق بشه...

*به سلامتی لرزش دست های پیر پدر
*به سلامتی نیمکت آخر کلاس که زمانی عالمی داشتیم..........
*به سلامتی اون قدیما وقتی بچه بودیم غم بود، ولی کم بود.....
*به سلامتی اونایی که اعتقادات مذهبیشونو فقط تو دل خودشون نگه میدارن و به بقیه تحمیل نمیکنن.........به سلامتی اونایی که اهل ریا کاری مذهبی نیستن
*به سلامتی عادل فردوسی پور که در برنامه 90 این هفته گفت : به دوستان نیروی انتظامی باید یادآوری کرد که میزان باید رای مردم باشد نه زور و قدرت!
*به سلامتی اونایی که...
درد و دل همه رو گوش میدن......
اما معلوم نیست خودشون کجا درد و دل میکنن...
*به سلامتی اونایی که به ظاهر آرومن ولی توی دلشون سونامی هست

*سه سال از اون وداع تلخ میگذره ولی هنوز طنین گرم صدات تو گوشمه که میگفتی:
قهر کردی؟
حرف که میزنی؟!
و بعد صدات رو میبردی بالا: "اصلا چه معنی داره تو این خونه کسی با کسی حرف نزنه"
به سلامتی خسرو شکیبایی...
*به سلامتی‌ اون بچه‌ای که شیمی‌ درمانی کرده همه? موهاش ریخته،

به باباش میگه بابا من الان شدم مثل رونالدو یا روبرتو کارلوس.

باباش میگه قربونت برم از همه? اونا تو خوش تیپ تری ....
*به سلامتیه همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه!
*کمپوت باز کردیم بخوریم ، به مامانم میگم : مامان فکرکنم مزش عوض شده ...میگه : آره
میگم : بریزمش دور ؟
میگه : نه بزار تو یخچال بابات میاد میخوره !!!!سلامتی همه باباها....
*به سلامتی اونایی که بی کسن ولی ناکس نیستن..
*سلامتی اونایی که خدا رو با غول چراغ جادو اشتباه گرفتن وقتی آرزویی دارن یادش میوفتن
*به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که

بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند . .
*سلامتی پدرایی که:شب خوابشون نمی بره و از غصه ی قسطای عقب افتاده تا صبح راه میرن.
که غرورشون اجازه نمی ده وقتی توی خیابون می مونن از کسی پول قرض بگیرن ولی وقتی زنشون یه کم اخم می کنه با اون همه ریش و سیبیل کرخت،نازشون رو می کشن و هی برای یه لبخندشون ادا درمیارن و لوس بازی می کنن.
که:وقتی برا خانواده شون اتفاقی میفته،ادای محکم بودن در میارن و به همه روحیه میدن ولی خودشون وقتی تنها میشن،آروم آروم اشک میریزن.
وقتی که بچشون گیر میده یه چیز بخر و پول ندارن میگن فردا برات میخرم و آروم تو خودشون خرد می شن.
*به سلامتی همه باباهایی که
رمز تموم کارتهای بانکیشون شماره شناسنامشونه...
*به سلامتی مادر که بخاطر ما
شکمش را بزرگ کرد.
بخاطر او که خط چشمش را با عینک عوض کرد
بخاطر او که میهمانی
های شبانه را با شب بیدار ماندن در کنار ما عوض کرد
پول کیفش را با پوشک بچه عوض کرد.
بخاطر آن مادری که همه چیز را با عشق عوض کرد.....!
*به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم واسه همه رو حساب کن....!
*به سلامتی غضنفر که تو وصیت نامه اش نوشت:
سعی کنید به کسی افتخار همسری خود را بدهید که مهربان، دلسوز، وفادار، پولدار، با شهامت، شجاع، پولدار، نکته دان، ظریف، احساساتی، پولدار، عاقل، انعطاف پذیر، معتقد و پولدار باشد. این را بدانید که همه چیز مادیات نیست!!!!!
*به سلامتی طراح سوال المپیاد کامپیوتر:
نام 5 سایت که فیلتر نیستند را ذکر کنید؟!


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! پاسخی کوتاه به نامه اخیر سروش

یکشنبه 90/10/18 :: ساعت 7:45 صبح

در پی فراخوان محمد نوری‌زاد برای ارسال نامه‌های انتقادی به رهبر معظم انقلاب اسلامی، از عبدالکریم سروش هم نامه‌ای در فضای مجازی منتشر شد.

به گزارش برهان، متن زیر که از سوی دکتر محمد قربانی؛ عضو هیأت علمی دانشگاه ارومیه خطاب به عبدالکریم سروش نگاشته شده، پاسخی است مختصر و تنها از باب به تأمل واداشتن عبدالکریم سروش ...

 جناب آقای دکتر سروش، اخیراً نامه‌ای از جنابعالی در فضای مجازی منتشر شد که خاطر مرا پریشان کرد، که نه برای خود، بلکه بیشتر برای شما

حسن خلقی ز خدا می‌طلبم خوی ترا / تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود

خطاب به رهبر انقلاب اسلامی مرقوم نموده‌اید که «به عین الیقین، پایان دولت سحر مدت شما را نزدیک می‌بینم.» خاطرتان هست که این ذکر دایم و ورد وارد همه سرکردگان ینگه دنیاست، چه زمان حیات مبارک «حضرت روح الله » و چه الان در دوران نائبش «سید علی.» و چه عجب که آرزوی شما با رؤیای آنان در هم آمیخته است. نکند سر نهانی این وسط باشد که حتما هست و...


واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند / چون به خلوت می روند آن کار دیگر می‌کنند


فرموده‌اید «جاروب انصاف، خانه قدرت را از خاشاک ستم بپیرایید.» جناب آقای سروش، در این مدت که در فرنگ به سر می‌برید حتماً خبری از اوضاع و احوال عالم دارید. از عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین، یمن، بحرین، مصر، لیبی و ... و یا حتی در مقابل منزلتان دیده‌اید که عده‌ای علیه همان نظام سرمایه‌داری می‌شورند و شعار می‌دهند و به اصطلاح جنبش اشغال وال استریت راه انداخته‌اند‌. شده است جمله‌ای‌، بل کلمه‌ای از دهان مبارک شما خارج شود که این چه بساط ظلمی است که ظالمان در دنیا علم کرده‌اند‌؟
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند


یا نکند شما به مدد طعام و شرابی که از صدقه سر همان ظالمان و گردنکشان نصیبتان شده است، زبان در کام فرو برده اید و بلکه تأیید هم می‌فرمایید. این همه «انسان» در غزه و لبنان، در عراق و افغانستان، در یمن و بحرین و ... مثله و تکه تکه شدند توسط همانانی که زیر بیرقشان سینه می‌زنید، صدایی و آهی از شما بر نیامد تا چه رسد فریاد. دست به قلم شده‌اید و رگ گردن کلفت کرده‌اید که ای داد، ای هوار که در ایران چنین و چنان!


گوییا باور نمی‌دارند روز داوری / کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند


«ایام که می‌گذشت ... که قصه وحی و نبوت پیش آمد ... به قدر مقدور شوخ‌های شبهه را از رخسار رسالت زدودم و حقیقت کلام خدا را که همان کلام محمد(ص) است، بازنمودم.»


بلی شما در زمستان 1386 در مصاحبه رادیو هلند، به رد وحیانی بودن قرآن پرداختید. گرچه پیشتر این مباحث را در کتاب «بسط تجربه نبوی» و نیز «قبض و بسط تئوریک شریعت» با اندکی تفاوت مطرح کرده بودید. حتماً می‌دانید قبل از شما نصر حامد ابوزید – روشنفکر غرب‌گرای مصری- در کتاب «مفهوم النص؛ دراسه فی علوم القران» که در سال 1990 توسط مرکز الثقافی العربی در بیروت چاپ شد، همین مطالب را عیناً مطرح کرد و یا دیگرانی از جمله محمد آرغون، مقیم فرانسه و ... و یا حتی برخی از این شبهات در طول تاریخ طرح شد و توسط اندیشمندان مسلمان پاسخ داده شدند.


بعد از طرح این مباحث از ناحیه شما، برخی از اهالی علم از جمله حضرت آیت الله العظمی جعفر سبحانی، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، استاد بهرام پور، استاد بهاالدین خرمشاهی، حتی آقای عبدالعلی بازرگان و دیگران دست به قلم برده و از در ارشاد و اصلاح با شما سخن گفتند و به نقد آنچه سخن رانده بودید، قلم دواندند، جواب شما چه بود؟


ظاهراً به مولانا علاقمندی و اشعار وی را سخت قول می نمایی، نمی دانم، شاید. برای جنابتان از وی می‌نویسم و اگر به مذاقتان برخورد، دلتان مکدر شد و غضبناک؛ حدیث حقیر نیست، شعر مولوی است:


تا قیامت می‌زند قرآن ندا / ای گروهی جهل را گشته فدا


من کلام حقم و قایم به ذات / قوت جان جان و یاقوت زکات


سیاهه نموده‌اید که «ولایت فقیه نه شرعا اعتبار دارد، نه عقلا و کثیری از فقها و عقلا با آن مخالفند.» متاسفم از اینکه فرمایشات! شما آنقدر آمیخته به بغض و کینه است که کوچکترین توجهی به اصول اولیه علمی مساله ندارید و بی محابا به پیش می‌تازید.


خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ(سوره بقره/آیه 7)


آقای سروش حداقل کتاب «دراسات فی ولایه الفقیه» آقای حسینعلی منتظری را مطالعه می‌فرمودید یا کتب آقای دکتر محسن کدیور را در این رابطه می‌دیدید. اینان که جزو یاران و رفیقان شما هستند. مساله ولایت فقیه، آنقدر مساله بدیهی و روشنی است که حضرت امام خمینی(س) فرموده‌اند که تصورش، موجب تصدیق آن می‌شود.


بر خلاف نظر شما تمام فقهای معاصر از جمله حضرات آیات عظام سیستانی، وحید خراسانی، مکارم شیرازی، صافی گلپایگانی، نوری همدانی و حتی متوفیان اخیر حضرات آیات عظام بهجت، شیخ جواد تبریزی، گلپایگانی، مرعشی نجفی و .. . معتقد بدان بوده‌اند. قدری تأمل بکنید و دل را از کینه و حقد دور بدارید و عقل را آزاد سازید، به طرفه العینی می‌فهمید که امکان عمل به اسلام بدون تأسیس حکومت اسلامی و تحقق ولایت فقیه، امری محال و غیر ممکن است.

دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جایی / که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود


آقای سروش، متاسفانه با این افاضات،بدیهی ترین مسائل را هم انکار می‌کنید. چشم خود را با انگشت کین کور کرده‌اید تا آفتاب را نبینید.


نوشته‌اید «با خود می‌اندیشم که تفاوت من با شما در کجاست. هر دو ایرانی و مسلمانیم و در دعوی متابعت از پیامبر عزیز اسلام هم داستانیم و ... .» فراست چندانی نمی‌خواهد که اختلاف عمیق شما را با رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، دریافت. شما حلقومتان را به کسانی اجاره داده‌اید که صدایشان بر هموطنانتان کلفت می‌کنند. شما برای کسانی قلم می‌زنید که هنوز از انگشتانشان خون جوانان، مردان، زنان و کودکان ایران، لبنان، عراق، فلسطین، افغانستان، بوسنی و ... می‌چکد.


بلی شما فرق دارید، خیلی هم فرق دارید! سر بر آستان شیطان و پست از شیطان، هنری نیست که به آن افتخار می‌کنید و گردن فراز. سجده بر آمریکا و اذنابش عین بی هنری است.


بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش / که بنده را کس نخرد به عیب بی‌هنری


آورده‌اید که «می‌گویید سپاه پاسداران هست، بلی هیچ شهی چون تو این سپاه ندارد... .» با شما موافقم که هیچ کشور و ملتی به مانند ما «سپاهی» ندارد که ایمان و اطمینان در دل ملتش کاشته و رعب و وحشت در وجود سلطه گران انداخته باشد. اگر شما و امثال شما دهان به تأیید سپاه، بسیج، ارتش و ... بگشایید، معلوم می‌شود که اینان در انجام وظایف قصوری کرده‌اند و صد البته اگر مذمت و فحاشی، نثارشان کرده باشید، حقانیت و صحت عمل به تکالیفشان بر ملت ما مکشوف می‌شود. حتماً می‌دانید که این سنجه و میزان را مرادمان «روح خدا؛ خمینی» به ما آموخته است.


من نیز برای جنابتان می‌نویسم «سعدی گفت دو چیز حاصل عمر است: نام نیک و ثواب. شما هم برای نام نیک این جهان و پاداش کلان آن جهان، در این "وجیزه حقیر" به عین عنایت بنگرید. ابراهیم نبی از خدا نام نیک می‌خواست: "وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ" شما هم که از نام نیک نمی‌گریزید. برگردید به آغوش ملت و در این روزهایی که دهه شصت زندگیتان هست، «سروش مردم » خود باشید. مردم ما «کریم»‌ اند. تا حال اگر «کریم سروش» بودید، بگذارید از این به بعد شما «سروش کریم» ببینیم. گرچه دیر شده است ولی اگر بخواهید شدنی است.


صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را / خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی


من و امثال من و در کار و قال شما عیوب بسیار می‌بینیم که اگر بنویسیم مثنوی هفتاد بل هفتصد من کاغذ می‌شود. پروای حقیقت و فضیلت مرا به این می‌خواند که داروی تلخ و زهرفام نقد و انذار را در کام شما بچشانم.


زان حدیث تلخ می‌گویم ترا / تا ز تلخی‌ها فرو شویم ترا


نوکری اجانب، قدر و منزلتی ندارد. حریر و دیبای قوم خود بپوشید که زربفت است و دلربا. آنان امثال شما را بسیار فریفته و دشمن ملتشان ساخته است، اگر اندکی کتب تاریخی را تورق فرمایید خواهید دید که در تاریخ ملل، «سروش ها» زیادند و چه خیانت ها و خباثت ها در حق مردمانشان کرده‌اند. کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» جلال آل احمد می‌تواند برایتان مفید باشد.


بس کنم گر این سخن افزون شود / خود جگر چبود؟ که خارا چون شود(*)


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! خاطره ای از شفیعی کدکنی!

شنبه 90/10/10 :: ساعت 2:35 عصر

<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:"Cambria Math"; panose-1:2 4 5 3 5 4 6 3 2 4;} @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0cm; margin-right:0cm; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0cm; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} .MsoChpDefault {} .MsoPapDefault { margin-bottom:10.0pt; line-height:115%;} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:72.0pt 72.0pt 72.0pt 72.0pt;} div.Section1 {page:Section1;} -->

چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثرا" رفته بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند اما استاد ما بدون هیچ تاخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن.

استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری "صدرا".

بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد آخره سالی دیگه بسه!

استاد هم دستی به سر تهی از موی خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را می گذاشت روی میز، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.

استاد 50 ساله‌مان با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ای که به تن داشت، گفت: حالا که تونستید من رو از درس دادن بندازید بذارید خاطره ای رو براتون تعریف کنم.

"من حدودا 21 یا 22 سالم بود، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دست های چروک خورده و آفتاب سوخته، دست هایی که هر وقت اون ها رو می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که هیچ وقت اجازه آن را به خود ندادم با پدرم بکنم اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل "ماش پلو" که شب عید به شب عید می خوردیم بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم.

استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دونم بچه ها شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن ها نقش بسته بود حس می کردم، چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...

اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.

نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم.

از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق، هق مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم...استاد حالا خودش هم گریه می کند...

پدرم بود، مادر هم آرامش می کرد، می گفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمی دیم، قرآن خدا که غلط نمی شه اما بابام گفت: خانم نوه هامون تو تهران بزرگ شدند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما ...

حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه گرفته بودم، گذاشتم روی گیوه های پدرم و خم شدم و گیوه های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه بابا بود بوسیدم.

آن سال همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی "عمو" و "دایی" نثارم می کردند.

بابا به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 تومان عیدی داد، 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مامان.

اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم، که رفتم سر کلاس.

بعد از کلاس آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود گفت که کارم دارد و باید بروم اتاقش، رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ زوار درفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من.

گفتم: این چیه؟

"باز کن می فهمی"

باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!
 

 

این برای چیه؟

"از مرکز اومده؛ در این چند ماه که اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."

راستش نمی دونستم که این چه معنی می تونه داشته باشه، فقط در اون موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم این باید 1000 تومان باشه نه 900 تومان!

مدیر گفت از کجا می دونی؟ کسی بهت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.

راستش مدیر نمی دونست بخنده یا از این پررویی من عصبانی بشه اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد.

روز بعد تا رفتم اتاق معلمان تا آماده بشم برای کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم، درست گفتی، هزار تومان بوده نه نهصد تومان، اون کسی که بسته رو آورده صد تومانش را کِش رفته بود که خودم رفتم ازش گرفتم اما برای دادنش یه شرط دارم...

"چه شرطی؟"

بگو ببینم از کجا می دونستی؟ نگو حدس زدم که خنده دار است.
 

 


***
استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت: "به آقای مدیر گفتم هیچ شنیدی که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران به آن ها پاداش می دهد؟"
 

 

  

 

 



¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

! لیست کل یادداشت های این وبلاگ