مهدی بهمنی - ****شهدا شرمنده ایم**** شهدا شرمنده ایم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اوقات شرعی
امروز : پنج شنبه 103 اردیبهشت 13
u ****شهدا شرمنده ایم****

هر که را نهال خوى و خلق به بار بود ، شاخ و بر او بسیار بود . [نهج البلاغه]

:: خانه

:: مدیریت وبلاگ

:: پست الکترونیک

:: شناسنامه

:: کل بازدیدها: 233359

:: بازدیدهای امروز :49

:: بازدیدهای دیروز :20

vپیوندهای روزانه

سایت مراجع معظم تقلید و علماء شیعه [154]
بهترین یادگاری [237]
بروبچ قمی حالشو ببرن [209]
فارسی نگار [80]
کانون هادیان امت (مسجد امام هادی قم) [115]
.: جدول لیگ برتر :. [162]
دیکشنری [158]
استقلالیها [542]
ایران ورزشی [159]
روزناما خبرورزشی [227]
به لحظه ترین اخبار فوتبال ایران [164]
هیئت انصارالمهدی [218]
جگر داری بیا تو [482]
[آرشیو(13)]

vدرباره من

****شهدا شرمنده ایم****

مدیر وبلاگ : مهدی بهمنی[186]
نویسندگان وبلاگ :
داداش کوچولو
داداش کوچولو (@)[8]

عبدالله
عبدالله (@)[22]


گاه سکوت یک دوست معجزه میکنه ، و تو می آموزی که همیشه ، بودن در فریاد نیست

vلوگوی وبلاگ

****شهدا شرمنده ایم****

v لینک وبلاگ دوستان

دشت جنون
اس ام اس عاشقانه
بنده ی خدا
یک کلمه حرف حساب
اردبیل شهری برای همه
دوباره سبز می شویم...
نور
جاده خاطره ها
بانک مقالات روانشناسی
صفحات انتظار در فراق گل نرگس
سوز و گداز
طلبه میلیونر
کشکول
حسن تنهاترین سردار دنیاست
.: شهر عشق :.
پر شکسته
* امام مبین *
منتظر ظهور

v لوگوی وبلاگ دوستان
















vفهرست موضوعی یادداشت ها

فناوری اطلاعات[116] . موبایل و ترفند[5] . فوتبال[3] . عکسها و تصاویر جالب[2] . ترفند[2] . کامپیوتر[2] . ویندوز[2] . کامپیوتر . کلیپ بورد . کفش . مایکروسافت . مجتبی جباری . مرورگر . نرم افزارهای عیب یابی . همجنس‌بازی . واعظی آشتیانی . وسواس . ترفندستان . حافظه . روسپیگری . سکس . سوسک . سیستم عامل . شهادت . شهدا . شیطان . عجیب‌ . عطار . عید غدیر خم . غزه . فاطمه معصومه . فراکسیون . فوق العاده . فیلمهای سکسی . قطبی . SMS . آبی . استقلال و منصوریان و امیر قلعه نویی و داش علی منصوریان . اسقلالی . اعتیاد . اعیاد و عزاداریها . المپیک . المنتظر . امام رضا(ع) . امام صادق . امیر قلعه نوعی . اینترنت . اینترنت اکسپلورر . بسیجی . بیت‌المال . پرسپولیس . تجاوز جنسی .

vمطالب قبلی

فمژناوری اطلاعات
دانشگاه مجازی
ایمیل و اینترنت
عکسها و تصاویر جالب
مذهبی
عاشقانه
اجتماعی
ورزشی
مناسبتها
متفرقه
اس ام اس
داستان و مطالب جالب
علمی
سیاسی

vآهنگ وبلاگ

vوضعیت من در یاهو

یــــاهـو

vاشتراک در خبرنامه

 

! رضا ایرانمنش روز شنبه به علت شدت گرفتن عارضه شیمیایی به کما رفت

جمعه 87/12/2 :: ساعت 12:48 صبح

رضا ایرانمنش روز شنبه به علت شدت گرفتن عارضه شیمیایی به کما رفت


به گزارش فارس، رضا ایرانمنش، از کارگردانان و بازیگران متعهد کشورمان که از جانبازان دوران دفاع مقدس است، به علت شدت گرفتن عارضه شیمیایی از اواخر هفته گذشته در بخش آی سی یو بیمارستان آتیه بستری شده و از روز شنبه به علت شدت یافتن بیماری به کما فرو رفته است.

بنابر این گزارش، او در دوران دفاع مقدس به دلیل قرارگرفتن درمعرض آثارمخرب بمباران شیمیایی رژیم بعث عراق از ناحیه ریه و شش دچار آسیب‌های جدی شده و سال‌هاست که از این مشکل رنج می‌برد.

«رضا ایرانمنش» تاکنون در بیش از 60 فیلم تلویزیونی و سینمایی به ایفای نقش پرداخته و در چند سال اخیر بدلیل وضعیت جسمانی به نگارش فیلمنامه و کارگردانی روی آورده است.

او در فیلم‌هایی چون تلفن، ترور، کمین، دکل، آخرین شناسایی، سجاده آتش و ... بعنوان بازیگر حضور داشته و سفر عشق به سرزمین وحی، روژان و اورامان نیز از آثار او در زمینه کارگردانی هستند.


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! یاد داشتی از طرف خدا

دوشنبه 87/11/28 :: ساعت 3:22 عصر

اگر در زندگی وضعیتی برایت پیش آید که قادر به اداره کردن آن نیستی، برای رفع کردن آن تلاش نکن.
 
آنرا در صندوق( برای خدا تا انجام دهد) بگذار . همه چیز انجام خواهد شد ولی در زمان مورد نظر من ، نه تو !
 
وقتی که مطلبی را در صندوق من گذاشتی ، همواره با اضطراب دنبال(پیگیری) نکن .
 
در عوض روی تمام چیزهای عالی و شگفت انگیزی که الان در زندگی ات وجود دارد تمرکز کن .
 
ناامید نشو ، توی دنیا مردمی هستند که رانندگی برای آنها یک امتیاز بزرگ است.
 
شاید یک روز بد در محل کارت داشته باشی : به مردی فکر کن که سالهاست بیکار است و شغلی ندارد.
 
ممکنه غصه زودگذر بودن تعطیلات آخر هفته را بخوری: به زنی فکر کن که با تنگدستی وحشتناکی روزی دوازده ساعت ، هفت روز هفته را کار میکند تا فقط شکم فرزندانش را سیر کند.
 
وقتی که روابط تو رو به تیرگی و بدی میگذارد و دچار یاس میشوی : به انسانی فکر کن که هرگز طعم دوست داشتن و مورد محبت واقع شدن را نچشیده..
 
وقتی ماشینت خراب میشود و تو مجبوری برای یافتن کمک مایلها پیاده بروی : به معلولی فکر کن که دوست دارد یکبار فرصت راه رفتن داشته باشد.
 
ممکنه احساس بیهودگی کنی و فکر کنی که اصلا برای چی زندگی میکنی و بپرسی هدف من چیه ؟
 
شکر گزار باش .
 
در اینجا کسانی هستند که عمرشان آنقدر کوتاه بوده که فرصت کافی برای زندگی کردن نداشتند.
 
وقتی متوجه موهات که تازه خاکستری شده در آینه میشی :
 
به بیمار سرطانی فکر کن که آرزو دارد کاش مویی داشت تا به آن رسیدگی کند....

¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! چرا حلقه ازدواج باید در انگشت چهارم قرار بگیرد

جمعه 87/10/27 :: ساعت 9:22 عصر

چرا حلقه ازدواج باید در انگشت چهارم قرار بگیرد؟

مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید . تا معجزه ای شگفت انگیز را متوجه شوید.(این مطلب برگرفته از اساطیر چینی است)

1-ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.
2-چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید
3- به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند

چرا حلقه ازدواج باید در انگشت چهارم قرار بگیرد؟

سعی کنید انگشتان شصت را از هم جدا کنید. انگشت شصت نمایانگر والدین است. انگشت های شصت می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند . به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.
5-لطفا مجددا انگشت های شصت را به هم متصل کنید . سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید. انگشت دوم (انگشت اشاره ) نمایانگر خواهران و برادران هستند. آنها هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند . این هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند.
6-اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید. انگشت کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود آنها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند.
7-انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های چهارم (همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید. احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از هم باز کنید. به این دلیل که آنها نماد زن و شوهری هستند که برای تمام عمر به هم متصل باقی می مانند.
عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی می مانند.
شصت نشانه والدین است
انگشت دوم خواهر و برادر
انگشت وسط خود شما
انگشت چهارم همسر شما
و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! شعر «علیرضا قزوه» درباره پرتاب لنگه کفش به سمت «جرج بوش»

جمعه 87/9/29 :: ساعت 5:46 عصر

 

کفشی به او نخورد

ولی مُرد

و پیش از آن که بمیرد

در نطق بچگانه خود گفت

که نمره‌ات 10 بود

اما تو 20 گرفتی المنتظر!

حالا باران کفش می‌بارد در واشنگتن و بغداد

المپیک کفش راه افتاده است در خیابان‌های دنیا

و در منا 

+ عقبی را

هر ساله بعد از این

با کفش های سنگی

خواهند زد

کوتاه نیا المنتظر!

سیاست‌مداران تنها می‌توانند جا خالی بدهند

و کفش‌های گران و برّاق بپوشند

و حرف مفت بزنند

کوتاه نیا در برابر کوتوله‌ها

که کفش تو فصیح‌تر است و

یک لنگه کفش تو

از قیمت تمام کفش‌های دیکتاتورها

بالاتر است

مزایده کفش!

حراج فراگ‌های کابوی!

سقوط قیمت گاومیش!

سرگیجه فراکسیون دلار!

محاصره غزه!

موشک در برابر غذا

کفش در برابر دلار

دلار می‌شکند

و کفش‌های منتظر

پیروز می‌شود

و بعد از این

در قصّه‌های شب یلدا

مادربزرگ‌ها حکایت می‌کنند:

یکی نبود و یکی بود

کفشی بود و

پرزیدنتی که سوسک شد!


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! عید غدیر را به تمامی شیعیان جهان و پیروان حق و عدالت تبریک می گو

سه شنبه 87/9/26 :: ساعت 11:24 عصر

روز محشر پرسیـد ز من رب جلی
گفت تو غرق گناهی؟ گفتمش یـا رب بلی


 گفت پس آتش نمی‌گیرد چـرا جـسم و تنـت    
  گفتمش چون حـک نمودم روی قلبم یا علی

http://irapic.com/uploads/1198640804.jpg



عید غدیر خم را به همه دوستداران حضرت علی (ع) و
سادات  تبریک میگویم

¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! عدالت

دوشنبه 87/9/18 :: ساعت 11:49 صبح

چقدر سخته وقتی جوانی را می بینی که کهنه ترین لباس تو را بر تن دارد و آن بهترین لباس اوست...
چقدر دردناک است وقتی مادری را می بینی که خراب ترین میوه خانه تو در سبد اوست و آن بهترین میوه ء مهمانی اوست...
چقدر سوزناک است خنده دختر بچه ای برای عروسک کهنه در دستش و آن منفور ترین عروسک دختر توست....
چقدر اسفناک است دستان بیرون از چادر دختری که سیاهیش به خاطر چنگ بر لباسان مردمی است که آن لباسان برای شبهای گناه من و توست...
چقدر سنگین است درد شرم پدری برای خرید کفش پسرش که این درد بخاطر غفلت من و توست...
چقدر آسان می خندند مردمی که شادیهایشان بدلیل کار و تلاش بچه ایست که زباله های خانهء من و تو را جمع می کند...
چقدر سخت است دل کسی که غذایش را با ولع در مقابل کیسه به دوشی که روزها و شاید هفته هاست که غذای گرم از گلویش پایین نرفته...
چقدر رذل است آدمی که در کنارش دختران رنگارنگ با او لاس می زنند و بچه ای از سرما در خیابان به خود می پیچد...
چه ساده آدمانی که برای رفاه خود و به خیال درس و پول هزینه ها می کنند و به فرنگ می روند و کودکی بخاطر هزینه جراحی پدر شب و روز آجر به دوش می کشد...
چه بی رحمند سیاست مدارانی که نازدردانه اهیشان در بهترین ماشینها میان کوچه های پایتخت های اروپا می چرخند و استعداد های ما را برای ادامه تحصیل شب کار می کنند و روز درس می خوانند....
چه محبوب است دختری که وقتی دیوار خانه های ما را دستمال میکشد آستین به دست دست می کند تا سپیدی مچش پیدا نشود و چه خود فروخته است دختری که لباش نازک و سینه اش را باز می کند شاید برای شبش هم خوابی بیاید...
چقدر زیاد است تمثیل از بد و چه کم اند خوبان چه مشهورند بی دینان و چه گمنامند رهپویان چه بسیارند دزدان و چه اندکند قانعان

¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! برگی دیگر از ترکمانچای این بار در پرسپولیس پیدا شد!

یکشنبه 87/9/10 :: ساعت 11:55 عصر

 
عجیب‌ترین قرارداد تاریخ فوتبال ایران با "قطبی"
استعفا ‌800 هزار؛ اخراج ‌800/1 میلیون دلار

" افشین قطبی عجیب‌ترین قرارداد مربی‌گری در تاریخ فوتبال ایران را با مدیران باشگاه پرسپولیس بسته است".

آیا این جمله را با شناخت نسبی که از قطبی به عنوان یک مربی حرفه‌یی داریم و یا با حضور افراد باتجربه‌ای در زمینه ورزش و اقتصاد، نظیر داریوش مصطفوی و حسین هدایتی در راس هدایت باشگاه پرسپولیس، می‌توان باور کرد؟ ...



رفتن یک‌باره افشین قطبی، سرمربی سابق تیم‌ فوتبال پرسپولیس از این تیم، پیامدها و واکنش‌های مختلفی را در روزهای اخیر به همراه داشته است. اما نکته‌ای که در این روزها بیشتر به آن‌ پرداخته می‌شود، موضوع قرارداد مالی قطبی با پرسپولیس است. این موضوع با اعلام مدیران باشگاه پرسپولیس مبنی بر بازگرداندن بخشی از مبالغ گرفته شده از سوی قطبی، قوت بیشتری به خود گرفت. اما در این میان باید به قرارداد شگفت انگیز سرمربی سابق، با پرسپولیس اشاره و برخی از بند‌های آن را بازخوانی کرد تا ببینیم واقعیت ماجرا از چه قرار بوده است.

*** مبلغ قرارداد، یک میلیون و هشتصد هزار دلار

مبلغ قرارداد دوساله قطبی، یک میلیون و هشتصد هزار دلار است که هشتصد هزار دلار آن برای سال اول و یک میلیون دلار دیگر برای سال دوم حضورش به عنوان سرمربی در تیم فوتبال پرسپولیس است.

***بندهایی از یک قرارداد شگفت‌انگیز

در یکی از بندهای قرارداد قطبی با پرسپولیس آمده است: "سرمربی تیم می‌تواند از ابتدای مسابقات تا پایان لیگ هر زمان مشکلات و کمبودهایی به لحاظ امکانات لازم در تیم مشاهده کرد، آنها را رسما به مدیران باشگاه اعلام کند، اما در صورتی که چهارده روز از اعلام سرمربی گذشت و مشکلات برطرف نشد، قطبی می‌تواند استعفا دهد و تمامی مبلغ آن سال را بدون چون و چرا دریافت کند."

در بندی دیگر از این قرارداد آمده است: "هر زمان مدیران باشگاه بخاطر کسب نتایج ضعیف احتمالی تیم پرسپولیس، قصد برکناری قطبی را داشتند، موظف هستند کل مبلغ قرارداد دوساله او یعنی یک میلیون و هشتصد هزار دلار را به سرمربی پرداخت کنند."


حال که قطبی هفتاد درصد از مبلغ قرارداد سال اول خود را دریافت کرده است (که این هم جای سوال دارد!) بنابر مشاهده مشکلاتی در تیم،‌ آنها را اعلام و پس از گذشت چهارده روز، استعفا داده است و در شرایطی که تنها 14 هفته از 34 هفته یک فصل را روی نیمکت پرسپولیس نشست، این تیم را به مقصد دبی ترک کرد!

قطبی اکنون می‌تواند 30 درصد باقی‌مانده از قراردادش را هم بخواهد و تازه اگر هم نخواهد، حدود نیمی از مبلغ دریافتی‌اش را طبق بندهای آمده در قرارداد، اضافه گرفته است اما مدیران پرسپولیس همچنان از یک موضع‌ قدرتمندانه به دنبال احقاق حق بیت‌المال هستند.

*** و سئوال‌های بی پاسخ

در حال حاضر مشخص نیست که به چه علتی چنین قراردادی با سرمربی مستعفی پرسپولیس بسته شده است؟! آیا مدیران بیش از اندازه نسبت به توافقات انجام شده بی‌اطلاع بودند؟ آیا افشین قطبی برخلاف تصورات، بسیار انسان زیرکی است؟ آیا این مربی ارزش بستن چنین قراردادی را داشته است؟ آیا "حسین هدایتی" رییس هیات مدیره باشگاه که فاتحانه برای عقد قرارداد با قطبی به دبی رفت و قرارداد را امضا کرد، متوجه بندهای قرارداد نبوده است؟ آیا هدایتی و پرسپولیس، سرشان کلاه رفته است؟ آیا هدایتی که پیش از آمدن به جمع پرسپولیسی‌ها می‌گفت تنها برای خرید این باشگاه آمده وعضویت در هیات مدیره فایده‌ای برایش ندارد توافقات دیگری با قطبی داشته است؟!


در مجموع اینها سوالاتی است که شاید طی اتفاقات هفته پیش‌رو، پاسخش داده شود، شاید هم بنابر مصلحت‌اندیشی‌های مختلف، هیچ وقت پاسخ واقعی آن را نشنویم.

*** هنوز از قطبی دعوت رسمی نشده

از آنجایی که در فوتبال ایران اکثر مربیانی که کارشان را در تیم‌های باشگاهی در نهایت دوستی و حسن‌ظن شروع می‌کنند و مسوولان تیم‌ها هم حتی تا ثانیه‌هایی پیش از قطع همکاری، با تمام وجود از مربیان حمایت می‌کنند اما بلافاصله پس از جدایی دشمن دیرینه‌ای با آنها می‌شوند؛ اینک پرونده "افشین قطبی" سرمربی مستعفی تیم فوتبال پرسپولیس نیز وضعیت چنین پیدا کرده است.


شاید کمتر کسی تصور ‌کند قطبی با آن رفتار خاص‌اش دچار کوچکترین مشکلی با مسوولان باشگاه پرسپولیس یا هر تیم دیگر شود اما اکنون که او مدتی است از پرسپولیس جدا شده و ایران را ترک کرده، مدیران این تیم از عمل نکردن این مربی به تعهداتش در قبال باشگاه صحبت می‌کنند؛ آنها مدعی هستند قطبی که هفتاد درصد از مبلغ سال اول قراردادش را گرفته می‌بایست حدود نیمی از دریافتی‌هایش را به باشگاه برگرداند.


داریوش مصطفوی مدیرعامل باشگاه پرسپولیس می‌گوید: " طی هفته جاری مردم را در جریان پی‌گیری‌های مطالبات باشگاه از قطبی قرار می‌دهد" او در عین حال می‌گوید کاملا به امور حقوقی فیفا آشناست و موضوع را از طریق فیفا پی‌گیری خواهد کرد اما در وهله اول سعی می‌کند قضیه را به شکلی مسالمت‌آمیز حل کند.


این اظهارات مصطفوی گویی اعلام هشداری برای قطبی و مدیربرنامه‌هایش در خصوص برگرداندن بخشی از پول‌های دریافتی است؛ آنها صحبت از مذاکره و حل‌فصل دوستانه می‌کنند اما این پرونده پی‌گیری‌های حقوقی مقدماتی‌اش را سپری می‌کند و انگار بغض ایجاد شده ناشی از رفتن قطبی در شرایط حساس کنونی، جز با شکایت و جریانات حقوقی نمی‌خواهد بترکد!


از سویی افشین قطبی هم فعلا سیاست سکوت را اختیار کرده است و با آرامش در کنار خانواده‌اش در دبی بسر می‌برد. "مهدی حاج‌باقر" مدیر برنامه‌های وی به ایسنا گفت: "هنوز هیچ دعوت رسمی از سوی باشگاه پرسپولیس برای نشستن پای میز مذاکره جهت حل‌و فصل پرونده فوق صورت نگرفته است."


حاج‌باقر که در جریان این مساله خود و قطبی را تابع هیات مدیره و باشگاه پرسپولیس و همچنین حرکت در چارچوب مفاد قرارداد پیش‌رو می‌داند، در عین حال نسبت به این رویکرد مدیرعامل پرسپولیس واکنشی خفیف دارد و سعی می‌کند حتی‌الامکان مساله با مذاکره حل شود اما می‌گوید: " بهتر است این مساله از طریق مذاکره حل شود اما اگر خدای نکرده کار به فیفا کشیده شود، قطبی هم استنادات و وکلایی دارد که بطور جدی از خود دفاع کند. اگر قرار باشد طبق شرایط قرارداد عمل کنیم، مفادی در آن وجود دارد که صحبت‌های کنونی مدیران پرسپولیس مبنی بر بازگرداندن بخشی از مطالبات دریافت قطبی به باشگاه پرسپولیس را نقض می‌کند."


وی با تایید این بند در قرارداد قطبی که " سرمربی می‌تواند چهارده روز پس از حل نشدن موارد و مشکلاتی در بحث امکانات تیم که آن را بصورت مکتوب به مدیرعامل باشگاه اعلام کرده است، استعفا دهد و باشگاه موظف به پرداخت کلیه مبلغ قرارداد سال اول اوست" به ایسنا می‌گوید: "طبق اتفاقات پیش‌ آمده و مفاد قرارداد قطبی، او می‌تواند حتی ادعای دریافت 30درصد دیگر مبلغ قرارداد سال اول خود را داشته باشد اما مشاهده می‌کنید قطبی اکنون تنها 70 درصد از قراردادش را گرفته و از ایران رفته است."


حاج‌باقر در پاسخ به این سوال که چرا قطبی برای تسویه حساب اقدام نکرده است، گفت: " صبر کردیم تا دیدارهای پرسپولیس مقابل پیکان و استقلال اهواز تمام شود و اکنون معتقدم تمامی این موارد با مذاکره و صحبت حل خواهد شد".


مدیر برنامه‌های قطبی در تهران همچنین در رابطه با مشکلاتی که قطبی با استناد به آنها استعفا داده نیز می‌گوید: " مشکلات از دید قطبی وجود داشته است اما مصطفوی مدیرعامل باشگاه گفته است این مشکلات تنها موارد بسیار ناچیزی است که قطبی نباید آنها را بزرگ جلوه دهد ولی سوال اینجاست که آیا همین موارد ناچیز حل شده است؟ "

از قرار معلوم تنها موردی که پرسپولیسی‌ها می‌توانند از آن به عنوان راه نجات و بازگرداندن پول هدر رفته به بیت‌المال، استفاده کننده همین مشکلات کوچک‌شمرده‌شده باشد اما بعید است در قراردادی که مباحث کلانش چنین بندهای باورنکردنی وعجیبی دارد، نامی از مشکلات مهم یا ناچیز در آن برده یا حتی‌الامکان تفکیکی بین آنها ایجاد شده باشد.

*** و نمای نهایی

البته مدیران پرسپولیس با توجه به بند عجیب دیگری در قرارداد قطبی و تایید آن از سوی حاج‌باقر مبنی بر اینکه " مدیران پرسپولیس موظف هستند هر زمان که افشین قطبی را از سمتش برکنار کردند، کلیه مبلغ قرارداد دو ساله او که حدود یک میلیون و هشتصد هزار دلار است را به او پرداخت کنند" شانس آوردند که قطبی اکنون رفته و آنها مجبور نشدند پس از نتایج احتمالی ضعیف این تیم در مسابقات آتی، اعتراضات هواداران و به دنبال آن اخراج سرمربی، یک میلیون دلار بابت فصلی که شروع نشده و مربی که قرار نیست روی نیمکت بنشیند را از " جیب بیت‌المال " بپردازند!


با این تفاسیر بعید به نظر می‌رسد که افشین قطبی یک‌دلار هم از مبلغ دریافتی‌اش را به پرسپولیسی‌ها بازگرداند،‌ شاید در خوش‌بینانه‌ترین حالت تنها بخواهد بخاطر به حاشیه‌ نرفتن تیمی که فصل پیش آن را قهرمان کرده و یا مسایل فانتزی از این دست، قید 30درصد باقی‌مانده از قراردادش که اصلا هم شبیه یک‌مشت دلار نیست را بزند، وگرنه دست‌وپا زدن پی‌گیران مسایل حقوقی پرسپولیس و طبل شکایت آنها از قطبی، دردی را دوا نمی‌کند و باز هم شاهد برگ پیدا شده دیگری از عهدنامه به اصطلاح "ترکمانچای" به ظاهر بی‌پایان این‌بار بین مدیران پرسپولیس و افشین قطبی باشیم.


البته ممکن است همین‌روزها شاهد انتشار خبرهایی با این عناوین که " طبق توافقات انجام شده مدیران پرسپولیس با قطبی، بخشی از پول‌های دریافتی این مربی به صندوق باشگاه بازگشت!" یا اینکه "رییس متمول هیات مدیره باشگاه این هزینه را تقبل کرده است!" باشیم و ماجرا برای به حاشیه نرفتن این تیم بزرگ پرحاشیه، ختم‌ به خیر شود.


در همین راستا محمد علی‌آبادی رییس سازمان تربیت بدنی هم که متوجه مفاد قرارداد قطبی شده طی روزهای گذشته یک جلسه با مصطفوی و جلسه دیگری را با کلیه اعضای هیات مدیره باشگاه برگزار کرده و صحبت‌های لازم را با آنها انجام داده است.


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! نا گفته های زهرا امیر ابراهیمی

سه شنبه 87/9/5 :: ساعت 10:43 عصر

نا گفته های زهرا امیر ابراهیمی از قضیه آقای ح.ب

 

اگر کسی در سال 1385 در ایران بوده باشد و قضیه زهرا امیر ابراهیمی نشنیده باشد جای تعجب دارد!!!

فیلم رابطه این دو نفر به سرعت نور در ایران توزیع شد و ناگهان همه جا بحث از "زهره شوکت" شد. اما قضیه زهرا و ح.ب چگونه بود؟

زهرا دختر موفقی در عرصه تلوزیون بود و در سالهای کوتاهی توانست موفقیت قابل توجهی بدست بیاورد تا جاییکه عنقریب در شرایط ورود به سینما قرار داشت.

در سال 1382 و در حین ساخت مجموعه تلوزیونی مخصوص محرم سال 82 که برای شبکه سه ساخته میشد با ح.ب که دستیار کارگردان بود آشنا شد.

در آن زمان ح.ب جوانی رعنا و جذاب برای زهرا بود و به سرعت این رابطه پا گرفت.

http://www.cloob.com/name/ali_delbaste

زهرا و ح.ب (نفر سمت چپ و ریشدار )

در ادامه این رابطه و اشتیاق فراوان زهرا در رابطه با ح.ب پای او به زندگی شخصی ح.ب باز شد. هم زهرا و هم ح.ب مصمم به ازدواج بودند، اما یک مورد تا اینجا پنهان مانده بود. خانواده ح.ب و زهرا اگرچه در جریان این رابطه بودند اما از جزییات این رابطه بی خبر بودند و آن را معمولی می پنداشتند در حالیکه زهرا و ح.ب عملا" تعلق به یکدیگر را حق خود می دانستند و از این حق استفاده می کردند!!!

http://www.cloob.com/name/ali_delbaste

زهرا و ح.ب در منزل ح.ب

بر خلاف آنچه اعلام گردید مشکلی در ازدواج زهرا و ح.ب وجود نداشت و خانواده ها هم اشکالی در این رابطه نداشتند. اما گویا در اواخر سال 83 زهرا در سر راه مورد مناسب تری قرار میگیرد. گویا این مورد یکی از بازیگران سینما بوده است که نام وی فاش نشده است؟؟؟

او حدود 18 ماه عملا" رابطه همسری با ح.ب داشت و از طرفی طولانی شدن رابطه و دلایلی دیگر این رابطه را به سردی پیش برده بود.

عدم تمایل زهرا به ادامه این رابطه با سیاستی هوشمندانه آغاز شد و سعی کرد در مدتی نسبتا" طولانی به این رابطه خاتمه دهد. اما با پی بردن ح.ب به رابطه جدید زهرا موضوع رنگ تازه ای یافت.

فیلم مذکور که در سال 85 توزیع گردید در واقع در شش ماهه اول آشنایی زهرا و ح.ب تهیه شده بود. زهرا از وجود این فیلم کاملا" خبر داشت ولی ترجیح داد که تا زمان مناسب سکوت کند. در نهایت این فیلم توسط ح.ب منتشر گردید. با توجه به اینکه او در برخی مراکز توزیع و تکثیر رفت و آمد داشت در شهریور 85 آن را پخش و خود به آذربایجان متواری شد و ...

امیرابراهیمی هم اکنون به عکاسی می پردازد و گهگاه نمایشگاه نیز برگزار میکند. او تا اواخر سال 2008 برای اقامت به یکی از کشورهای اسکاندیناوی خواهد رفت.

http://www.cloob.com/name/ali_delbaste


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! تلاش پسرکی 12 ساله برای نجات مادرش از تن فروشی

سه شنبه 87/8/21 :: ساعت 11:50 عصر

چگونه بغض فروخورده اش را فریاد خواهد زد؟ و کی؟ «امین» را می گویم. پسر 12 ساله ای که برایم از خصوصی ترین راز دردناک زندگیش گفت.

غالبا"این منم که بدنبال خبر و ماجرا می روم ولی گاهی هم خبر و ماجرا به سراغم می آید! مثل این ماجرا که با یک s.m.s اشتباهی به سراغم آمد!

ده دوازده روز قبل پیامکی روی تلفن همراهم گرفتم که «فوری با من تماس بگیر! مهمه!» شماره آشنا نبود اما بهتر دیدم تماس بگیرم.پسرکی جواب داد و قبل از هر چیز حرفهایش را قطار کرد.گفت:«من امین پسر سیمین هستم. (اسامی را تغییر داده ام). این s.m.s رو برای همه اسمهایی که توی موبایل مامانم بود فرستادم تا به همه مشتریاش بگم تو رو خدا دیگه بهش زنگ نزنید.»

راستش فکر کردم شاید مادرش،فروشنده یکی از مغازه های محل باشد! اما یادم نمی آمد شماره ام را به فروشنده ای داده باشم.پرسیدم:« مادر شما چی میفروشن پسرم؟»کمی مکث کرد.بعد با خجالت و آرام گفت: «تنش رو!» اول شوک شدم.اما زود مسلط شدم و کمی آرامش کردم و بهش اطمینان دادم مادرش را نمی شناسم و شماره را اشتباه گرفته است.اما از چیزی که پسرک درباره مادرش گفته بود،هنوز بهت زده بودم.«تنش رو می فروشه»! باقی حرفهایش را دیگر نمی شنیدم. اما دست آخر چیزی گفت که یقین کردم باید او را ببینم!

امین یک پسر «ایرانی» است.ایرانی. این را حتی برای «یک لحظه» هم فراموش نکنید.هنوز نمی دانم این پسر، چرا اینقدر زود بمن اطمینان کرد؟ گرچه اطمینانش بیجا نبود و من واقعا" به قصد کمک به دیدنش رفتم. و اگرچه بعد از حدود 9 روز،هنوز هیچ کمکی نتوانسته ام به او و خانواده اش بکنم.با اجازه خودش، ماجرا و اسامی را با مختصری «ویرایش و پوشش» نقل می کنم تا نه اسمها و نه مکانها،هویت او را فاش نکند.پس امین یک اسم مستعار است برای پسری که مرا «امین» خود و امانتدار رازهایش دانست.پسری که بعدا"دلیل اعتمادش را گفت:«صدای شما، یه طوری بود که بهتون اعتماد کردم.با اینکه چندتا مرد دیگه ای که بهم زنگ زدن،فحش دادن و داغ کردن، اما شما عصبانی نشدین و آرومم کردین.همون موقع حس کردم نیاز دارم با یک بزرگتر حرف بزنم!یکی که مثل پدر واقعی باشه.بزرگ باشه نه اینکن هیکلش گنده شده باشه!» حس کردم پسرک باید خیلی رنج کشیده باشد که اینطور پخته و بزرگتر از سنش بنظر می آید. امین حدود 2 ماه پیش فهمید مادرش، شروع به «تن فروشی» کرده است! مادرش که «یک تنه» سرپرستی او و خواهر کوچکترش را برعهده دارد و زن جوانی است که امین می گوید «زنی معصوم مثل یک فرشته» است.اما اگر شما جزو جمعیت پانزده میلیونی فقیر این مملکت نیستید، لابد اینجا و آنجا «شنیده اید» که در این سرزمین، «خط فقر» به چنان جایی رسیده که فرشته های بسیاری به تن فروشی مجبور شده اند! امین از روز اولی که مادرش بالاخره مجبور شد خودفروشی کند و به خانه دو پسر پولدار و نشئه رفت،خاطره سیاهی دارد.می گوید «خاطره سیاه»! و این ترکیبی نیست که یک بچه 12 ساله به کار ببرد، حتی اگر مثل او «باهوش و معدل عالی» باشد! اما غم، همیشه مادر شعر است.اندوه،مادر سخنانی است که گاه به شعر شبیه اند! و گاه خود شعرند..

امین گفت آن روز مادرش دیگر ناچار بود، زیرا «هیچ هیچ هیچ راهی برای سیر کردن من و خواهر 8 ساله ام سراغ نداشت»!

مادر بیچاره و مستأصل،پیش از رفتن به خیابان و شروع فحشاء، حتی نماز هم خوانده بود و این طنز سیاه روزگار ماست. او کلی با خدایش حرف زده و نجوا کرده بود! شاید از خدا اجازه خواسته تا این گناه ناگزیر را انجام دهد! یا شاید پیشاپیش استغفار و توبه کرده! کسی نمی داند! شاید هم خدایش را سرزنش می کرده است!کاش می شد فهمید او با خدا چه ها گفته است؟ در شبی که قصد کرده برای نجات فرزندانش از زردی و گرسنگی، به آن عمل تن دهد.این سئوال بزرگ همیشه در ذهن من هست که او با خدا چه ها گفته است؟

بعد به قول امین با دلزدگی و اشکی که تمام مدت از بچه هایش پنهان می کرد،کمی به خودش رسید و خانه و خواهر کوچکتر را به امین سپرد و رفت! امین مطمئن شده بود مادرش تصمیم سخت و مهمی گرفته است.چون در آخرین نگاه،بالاخره خیسی چشمان مادر بیچاره را دید.

چند ساعتی گذشت. خواهرش خوابید ولی امین با نگرانی،چشم براه ماند: « حدود 12 شب مامانم کلید انداخت و اومد تو! ظاهرش خیلی کوفته و خسته تر از وقتای دیگه ای بود که برای پیدا کردن کار یا پول یا خریدن جنس قرضی بیرون می رفت و معمولا" سرخورده و خسته برمی گشت. مانتوش بوی سیگار می داد.مادرم هیچوقت سیگار نمی کشه.با اینکه نا نداشت،ولی مستقیم رفت حمام. رفتم روسری و مانتوشو بو کردم. مطمئن شدم لباسهاش بوی مرد میدن.از لای کیفش یه دسته اسکناس دیدم! با اینحال یکهو شرم کرده.از اینکه درباره مامان خوبم چنین فکر بدی کرده ام، خجالت کشیدم.گفتم شاید توی تاکسی،بوی سیگار گرفته باشد!گفتم شاید پولها را قرض کرده باشد! اما یکهو از داخل حمام،صدای ترکیدن یک چیز وحشتناک بلند شد. بغض مامان ترکید و های های گریه اش بلند شد...»
دو جوان که در آن شب، فقط به اندازه اجاره 2ماه خانه خانواده امین، گراس و مشروب و مخدرمصرف کرده بودند،طبیعتا" آنقدرها جوانمرد نبودند که از یک «مادر مستأصل» بگذرند و او را بدون آزار و با اندکی کمک و امیدبخشی از این کار پرهیز دهند.

امین از آن شب که مادر را مجاب کرد با او صادق باشد و همه چیز را از او شنید،دنیای متفاوتی را پیش روی خود دید. بقول خودش این اتفاق،یک شبه پیرش کرد.او دیگر نه تمرکز درس خواندن دارد و نه دلزدگی و بدبینی،چیزی از شادابی یک نوجوان دوازده ساله برای او باقی گذاشته است.امین آینده ای بهتر از این برای خواهر کوچکش نمی بیند که روزی،به زودی، او نیز به تن فروشی ناگزیر شود.

چند بار؟ چند بار کبودی آزار مردان غریبه را روی بازوها و پای مادرش دیده باشد،کافی است؟ چند بار دیوانه شدن و به خروش آمدن مادرش را دیده باشد، کافی است تا چنان تصمیمی بگیرد؟ امین کلیه خود را به معرض فروش گذاشته است.اما می گوید تا می بینند بچه ام،پا پس می کشند و گواهی از بزرگترهایم می خواهند:«نه! اینطور نمی شه!»امین می خواهد بداند آیا می تواند کار بزرگتری بکند؟ کاری که مادر فرشته خو و خواهرکش را، برای همیشه از این منجلاب نجات بدهد؟

او واقعا" دارد تحقیق و بررسی می کند که آیا می تواند اعضای بدنش را تک به تک پیش فروش کند؟ و آیا می تواند به کسی اطمینان کند که امانتدارانه، بعد از مرگش، اعضایش را تک به تک به بیماران بفروشد و پولشان را بگیرد و با امانت داری به مادر و خواهرش بدهد؟و اینکه چگونه مرگی، کمترین آسیبی به اعضای قابل فروشش خواهد رساند؟ تصادف؟ سم؟ سیم برق؟

شاید برای یافتن آن فرد امانتدار، او حاضر شد راز بزرگش را بمن بگوید.منی که کشش درک انجام چنین کاری را از یک پسربچه نداشتم تا آنکه از نزدیک دیدم.و وقتی دیدم، آرزو کردم که ای کاش روزگار از شرم این واقعه، به آخر می رسید.
از او خواسته ام فرصت بدهد شاید فکری کنم.شاید راهی باشد.از وقتی که با حرفه ام آشناتر شده،اصرار دارد خودم این مسئولیت را قبول کنم و «وکیل بدن» او شوم! خودش این عبارت را خلق کرده. «وکیل بدن»! ذهن این پسر دوست داشتنی، سرشار از ترکیبهای تازه و کلمات بدیع و زیباست.

در شروع،سئوالم این بود که امین 12 ساله کی و چطور بغضش را فریاد خواهد زد؟ و حال می پرسم وقتی بغض او و امثال او ترکید،این جامعه ما چگونه جامعه ای خواهد شد؟و چه چیزی از آتش خشم فریاد او در امان می ماند؟ذهنم بیش از گذشته درگیر این نوع «بدن فروشی» شده و کار این پسر را، یک فداکاری «پیامبرانه» می دانم که پیام بزرگی برای همه ما و شما دارد.این روزها دایم دارم به راهها فکر می کنم.آیا راهی هست؟
http://www.cloob.com/profile/blog/one/username/ba_man_bash/logid/501153/redirectkey/6c88436e850cc6a5dd42ec6d231550fd

¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! اندر حکایت ورود بانوان به ورزشگاه

دوشنبه 87/7/22 :: ساعت 5:35 عصر







































__________________

¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

! لیست کل یادداشت های این وبلاگ