مامور سر شماری :
از 1000 نفری که امروز سند خلد برین داشته اند یک نفر جعلی وارد شده است ! یا خودش کارت
سوختش را بر دارد و چون بچه آدمیزاده راه خروج در پیش بگیرد یا توسط نیروهای ضربتی ....
که اخگر به دست و پای می افتد :
قربانتان بروم .... دورتان بگردم .... گمان کنم حقمان اینجا پایمال شده باشد ! ما و جهنم ؟!! بروید خودتان
ببینید ! روزه گرفته ایم اضافه بر سازمان ! نماز خوانده ایم اضافه بر سازمان ! خمس داده ایم نه یک پنجم
که یک دوم ! ... مامور سرشماری کلافه پاسخ می دهد :
_ اینجا هم که ظاهرا اضافه بر سازمان داخل شده اید ! وقت تلف ندارید که قرار است فیلم " اخراجی ها "
برایتان بگذاریم ....
اخگر شاد می شود :
دستتان درد نکند ! بیخود که بهشت بهشت نشده است ! یادمان رفت بگوییم که اخراجی ها را نیز صد ها
بار و اضافه بر سازمان دیده ایم ! و بلافاصله خود را جمع و جور می نماید و پرده کنار می رود :
میمنت :
ما بد ! ما مرده شور ! ما یزید ! ما روی زمین مزید ! ما خزنده ! ما درنده ! ما جهنده ! ما جونده ! ما اصلا
آدم نیستیم ! ولی اخگر خانم ! بین حیوانات هم عاطفه مادری وجود دارد ! پدر بچه اش را دوست دارد !
چه طور دلتان می آید مادر و بچه را از هم جدا کنید ؟! چه طور راضی می شوید پدر و مادری یکسال آزگار
جگر گوشه شان را نبینند ! و اخگر هوار می کشد :
زود جل و پلاستان را جمع کنید تا به 118 زنگ نزده ام ! میمنت هم فریاد می آورد مگر چه گناهی
کرده ایم ؟ بالاخره 118 هم خودشان آدمند دیگر ! که آقا ولی زار می زند : چرا هوار می کشید آخر !
118 کدام است ؟! آن که شنیده اید 110 است ! میمنت هم به التماس می افتد :
118 .... 110 .... 117 ... 111 .... من دیگر برایم فرقی نمی کند .. من بچه ام را یکسال است ندیده ام
و دیگر تاب دوری تنها جگر گوشه ام را ندارم و رو به اخگر التماس می کند :
خودتان مادرید .. نیستید ؟! مرده شوری می کنم دزدی که نمی کنم نا مسلمان ! نان حلال در می آورم
خیلی ها عرضه همین مرده شوری را هم ندارند و روز روشن از دیوار مردم بالا می روند ....
اخگر هم هوار می کشد :
من از ابتدا با حامد و دخترتان فرنگیس شرط کرده بودم که بعد از این وصلت نا میمونشان یا ما یا شما !
حال تا بیش از این آبرو از ما جلوی در و همسایه ساقط نشده است بروید که میمنت به گریه می افتد :
فقط یک لحظه ! همین جلوی در ... توی خانه نمی آییم ! که اخگر با شدت میمنت از در حیاط به کوچه
هل داده و دو اخراجی میمنت و آقا ولی باز هم گریان و دلشکسته راه خانه در پیش می گیرند !
مامور سرشماری :
چه شده است ؟! و اخگر پاسخ می دهد :
هیچ ! ولی خدایی یک سوال ! از زمان شروع فیلم عده ای پشت سرمان مدام دارند تخمه می شکنند و
ریز ریز می خندند و پچ پچ می نمایند .... اینها کیانند ؟!
که میمنت از پشت سر پاسخ می هد : غریبه نیستیم اخگر خانم ! شما فیلمتان را ببینید ....