مهدی بهمنی - ****شهدا شرمنده ایم**** شهدا شرمنده ایم
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اوقات شرعی
امروز : چهارشنبه 103 آذر 28
u ****شهدا شرمنده ایم****

دوستی احمقان، چون سرابْ ناپدید می شود و چون مِه می پراکَنَد . [امام علی علیه السلام]

:: خانه

:: مدیریت وبلاگ

:: پست الکترونیک

:: شناسنامه

:: کل بازدیدها: 236850

:: بازدیدهای امروز :71

:: بازدیدهای دیروز :53

vپیوندهای روزانه

سایت مراجع معظم تقلید و علماء شیعه [154]
بهترین یادگاری [237]
بروبچ قمی حالشو ببرن [209]
فارسی نگار [80]
کانون هادیان امت (مسجد امام هادی قم) [115]
.: جدول لیگ برتر :. [162]
دیکشنری [158]
استقلالیها [542]
ایران ورزشی [159]
روزناما خبرورزشی [227]
به لحظه ترین اخبار فوتبال ایران [164]
هیئت انصارالمهدی [218]
جگر داری بیا تو [482]
[آرشیو(13)]

vدرباره من

****شهدا شرمنده ایم****

مدیر وبلاگ : مهدی بهمنی[186]
نویسندگان وبلاگ :
داداش کوچولو
داداش کوچولو (@)[8]

عبدالله
عبدالله (@)[22]


گاه سکوت یک دوست معجزه میکنه ، و تو می آموزی که همیشه ، بودن در فریاد نیست

vلوگوی وبلاگ

****شهدا شرمنده ایم****

v لینک وبلاگ دوستان

دشت جنون
اس ام اس عاشقانه
بنده ی خدا
یک کلمه حرف حساب
اردبیل شهری برای همه
دوباره سبز می شویم...
نور
جاده خاطره ها
بانک مقالات روانشناسی
صفحات انتظار در فراق گل نرگس
سوز و گداز
طلبه میلیونر
کشکول
حسن تنهاترین سردار دنیاست
.: شهر عشق :.
پر شکسته
* امام مبین *
منتظر ظهور

v لوگوی وبلاگ دوستان
















vفهرست موضوعی یادداشت ها

فناوری اطلاعات[116] . موبایل و ترفند[5] . فوتبال[3] . عکسها و تصاویر جالب[2] . ترفند[2] . کامپیوتر[2] . ویندوز[2] . کامپیوتر . کلیپ بورد . کفش . مایکروسافت . مجتبی جباری . مرورگر . نرم افزارهای عیب یابی . همجنس‌بازی . واعظی آشتیانی . وسواس . ترفندستان . حافظه . روسپیگری . سکس . سوسک . سیستم عامل . شهادت . شهدا . شیطان . عجیب‌ . عطار . عید غدیر خم . غزه . فاطمه معصومه . فراکسیون . فوق العاده . فیلمهای سکسی . قطبی . SMS . آبی . استقلال و منصوریان و امیر قلعه نویی و داش علی منصوریان . اسقلالی . اعتیاد . اعیاد و عزاداریها . المپیک . المنتظر . امام رضا(ع) . امام صادق . امیر قلعه نوعی . اینترنت . اینترنت اکسپلورر . بسیجی . بیت‌المال . پرسپولیس . تجاوز جنسی .

vمطالب قبلی

فمژناوری اطلاعات
دانشگاه مجازی
ایمیل و اینترنت
عکسها و تصاویر جالب
مذهبی
عاشقانه
اجتماعی
ورزشی
مناسبتها
متفرقه
اس ام اس
داستان و مطالب جالب
علمی
سیاسی

vآهنگ وبلاگ

vوضعیت من در یاهو

یــــاهـو

vاشتراک در خبرنامه

 

! درد دل بچه بسیجی

جمعه 86/10/14 :: ساعت 4:1 عصر

((درد دل بچه بسیجی))

بچه که بودم پدرم یاد داد 89.gif

                        عشق بورزم به نبات و جماد 277.gif 

 

عشق به سوراخ اُزون فی المثل

                       عشق به بوی خوش زیر بغل285.gif

 

عشق به انسان به طبیعت گیاه

                   عشق به ارتش به بسیج و سپاه35.gif    

عشق به هم نوع ولو دشمنت

           عشق به هر کس  شده "حتی زنـت" 275.gif

 

عشق به مفرد به مثنی به جمع

             عشق به اینها  که رساندن به سمع

 

تربیتم سیر صعودی گرفت

                      پیکر من رشد عمودی گرفت

 

 ریش سبیلی به هم آویختم 304.gif

                       زشت  شدم تیغ زدم ریختم296.gif   

 

ریختـــم از صورت خود پشم را

                          باز عیان کرد پدر خشم را 184.gif

 

فرصت اندرز و نصیحت نبود

                چاره ای جز فحش و فضیحت نبود97.gif 

 

گفت پسر ریش تراشیده ای

                        نفله مگر دختر ترشیده ای 210.gif   

 

کافر قلبی شده ای ظاهراً

                      قرتی غربی شده ای ظاهراً  73.gif

 

 بر سر این صورت صافت مباد

                          مورچه ای کند بکس و باد 

 

صورت سیرابی بی ریش تو

                   عین حرام است و نجس دور شو220.gif 

 

تا نشدی مومن و اهل ثواب 

                            زیر پل و روی مقوا بخواب256.gif

 

رفتم و ریشم که به زانو رسید 301.gif

                       برگشتم پپش پدر رو سفید

 

دید که تیشرت به تن کردم 

                          پارچه ای زبر به تن کردم 100.gif

 

گفت مگر پارچه کم داشتی 

                       لخت و پتی آمده ای آشتی 97.gif

 

این که شما ایی پسر بنده نیست

                          کسوت کفار برازنده نیست

 

پیرهنو ،دکمه تقوات کو  

              سُبحه و انگشتر این هات کو 103.gif 

 

هیزم دوزخ شده ای نره خر 

                          زود برو پیرهن نویی بخر  

 

مختصری بود ز بسیار ها

              این همه مشتی ایست ز خروارها 

حاصل این شیوه ارزنده من 

                    این من خوش ذوق ولی بد دهن39.gif

 


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! بی نظیر بوتو ترور شد

شنبه 86/10/8 :: ساعت 12:12 صبح

بی نظیر بوتو، نخست وزیر سابق پاکستان طی انفجاری که در یک اجتماع انتخاباتی در شهر راولپندی رخ داد، کشته شد.
بی نظیر بوتو، نخست وزیر سابق پاکستان طی انفجاری که در یک اجتماع انتخاباتی در شهر راولپندی رخ داد، کشته شد.
انفجار دقایقی پس از پایان سخنرانی خانم بوتو رخ داد. او فوری به بیمارستان منتقل شد اما به گفته یکی از اعضای حزبش که در بیمارستان حضور داشت، خانم بوتو در ساعت شش و شانزده دقیقه بعدازظهر به وقت محلی درگذشت.
به گفته پلیس در حالی که خودرو خانم بوتو محل گردهمایی را ترک می کرد، بمبگذار انتحاری ابتدا چند گلوله به گردن و سینه وی شلیک و سپس بمب همراه خود را منفجر کرد.


دست کم بیست نفر دیگر نیز در این انفجار کشته و عده زیادی نیز زخمی شده اند. این دومین بار بود که بی نظیر بوتو پس از بازگشت به پاکستان در ماه اکتبر، مورد سوء قصد قرار گرفت


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! دادگاهه آدم ..........

پنج شنبه 86/9/29 :: ساعت 10:24 صبح

نامت چه بود؟ آدم


فرزند؟ من رانه مادری نه پدری.بنویس اولین یتیم عالم خلقت


محل تولد؟ بهشت پاک


محل سکونت؟ زمین خاک


آن چیست برگرده نهادی؟ امانت است


قدت؟ روزی چنان بلندکه همسایه خدا.اینک به قدرسایه بختم به روی زمین


اعضای خانواده؟ حوای خوب وپاک.قابیل خشمناک.هابیل زیرخاک


روز تولد؟ در روز جمعه ای.به گمانم که روزعشق


رنگت؟ اینک فقط سیاه.زشرم چنان گناه


چشمت؟ رنگی به رنگ بارش باران که ببارد زآسمان


وزنت؟ نه آنچنان سبک که پرم درهوای دوست نه آنچنان وزین که نشینم براین زمین


جنست؟ نیمی مرا زخاک نیم دگر خدا


شغلت؟ در کارکشت امیدم به روی خاک

 

شاکی تو؟خدا

 

نام وکیل؟ آن هم فقط خدا

 

جرمت؟یک سیب از درخت وسوسه


 تنها همین؟همین !!!

 

حکمت؟تبعید در زمین


همدست در گناه؟  حوای آشنا

 

ترسیده ای ؟   کمی

 

زچه؟که شوم من اسیر خاک

 

آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟بلی

 

که؟ گاهی فقط خدا

 

داری گلایه ای؟ دیگر گلایه نه ، ولی ....

 

ولی که چه؟ حکمی چنین ، آن هم به یک گناه؟!!

 

دلتنگ گشته ای؟زیاد

 

برای که؟ تنها فقط خدا

 

آورده ای سند؟ بلی 


 چه؟دو قطره اشک

 

داری تو ضامنی؟ بلی

 

چه کس؟ تنها کسم خدا

 

در آخرین دفاع؟  می خوانمش ، چنان که اجابت کند دعا


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! تاریخچه یلدا

پنج شنبه 86/9/29 :: ساعت 10:22 صبح

تاریخچه یلدا در سنت ایرانی یلدا و مراسمی که در نخستین شب زمستان و بلندترین شب سال برپا می شود ، سابقه دور و درازی دارد . رسم و رسومات شب یلدا مخصوص آریایی هاست و از این شب به عـنوان شب زایش خورشید یا شب تولد نور یاد شده است . این تغییر در فـرهنگ آریایی قدمتی بالغ بر هزار سال دارد . گذشتگان ما که پایه و اساس زندیگشان بر کشاورزی و شبانی استوار بوده و در طول سال ، با سپری شدن فـصول و تضادهای طبیعی موسمی برخورد داشته اند ، بر اثر تجربه و گذشت زمان با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز وشب و جهت و حرکت و قـرار ستارگان آشنایی یافته و کارها و فـعالیت هایشان را با آن تنظیم می کرده اند . روشنی روز و تابش خورشید و اعـتدال هوا در نظر گذشـتگان ، مظاهـر نیکی و ایزدی بوده و تاریکی و شب و سرما را نیز از خصوصیات اهریمنی می پنداشـتند . کم کم این اعـتقاد به وجود آمد که نور و روشنی و ظلمت و تاریکی مرتب در نبرد و کشمکش هـسـتند ، گاه خورشـید پیروز می گردد و ساعـات بیشـتری در پرتوی خود ، مردم را نیرومند نگاه می دارد و گاه مقـهور تاریکی می شود و ساعـات کمتری فـروغ و تابش خود فـیض می رساند . کم کم دریافـتند که کوتاه ترین روز ، آخرین روز پاییز ، یعنی سی ام آذز است و بلندترین شب سال ، از آغاز دی ، روزها به تدریج بلندتر و شب ها کوتاه تر می شود . خورشـید هـر روز بیشـتر در آسمان می پاید و نور و گرمی نثار می پاشـد ، به همین جهت آن شب را یلدا نامیدند ، یعنی تولد ، زایش خورشید شکسـت ناپذیر و آن را آغاز سال قـرار دادند . اقـوام آریایی ، از هـند و ایرانی ( هندواروپایی ها جشن تولد آفتاب را آغـاز زمستان نمی دانستند ) به ویژه ژرمن ها جشن تولد آفتاب را آغـاز زمسـتان گرفته و آن ماه را به خدای آفتاب نسبت می دادند و این بی تناسـبی نیست ، چه واقعا آغـاز زمستان مانند تولد جدید خورشید است که از آن روز در نیم کره شمالی رو به افزایش و ارتفاع و درخشندگی می گذارد و هر روز قـوی تر می شود . ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه می گوید : ( روز یکم ماه دی ، خور نیز نامیده می شود ) و در قـانون مسعودی نسخه موزه بریتانی لندن خوره روز ثبت شده ، اگر چه در بعضی منابع دیگر خرم روز نامیده شده است . اما ضد تاریکی ، روشنایی است . تصور گذشتگان بر این بود که تاریکی نماینده اهـریمن است و روشنی از تجلیات و آثار اهورایی . به همین مناسبت در شب ها آتش نیز روشن می کردند تا تاریکی و عاملان اهریمنی و شیطانی نابود شـده و بگریزند . هـمچـنان که خورشـید به مناسـبت فـروغ و گرمای کارسازش تقـدس پیدا کرده بود ، آتش نیز از هـمان تقـدس و والایی در نزد مردم برخوردار شـده بود .در شب یلدا ، یا تولد خورشـید جهت رفع این نحوست ، آتش روشن می کردند ، دور هم جمع می شدند ، سفـره پهن می کردند و با هم غذا می خوردند . هـر آنچه میوه تازه فصل که نگهداری شده بود و میوه های خشک ، همه را در سر سـفـره می گذاشـتند . این سفـره جنبه دینی داشت و مقـدس بود ، یعنی از ایزد ، خورشـید و روشنایی و برکت می طلـبیدند تا در زمسـتان به خوشی سر کنند و میوه تازه و خشک و چیز های دیگر در سفـره ، تمثیلی از آن بود که بهار و تابستانی پر برکت داشته باشـند . همه شب را در پرتو چراغ و نور آتش می گذراندند تا اهـریمن فـرصت تباهی و دژخویی پیدا نکند . به هر حال ، ایرانیان امروز هم مانند گذشته ، شب یلدا را جشن می گیرند . در این شب ، اقوام و خویشاوندان دور و نزدیک دور هم جمع می شـوند و پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها برای بچه ها قـصه می گویند ، فـال حافـظ می گیرند و آجیل مخصوص این شـب و انار و انگور و هـندوانه و ... می خورند . اعـتقـاد گذشتگان بر ای بود که با خورندن هـندوانه ، لـرز و سوز زمسـتان را حس نمی کنند . آن ها معـتقـد بودند خوردن میوه هایی چون انار و پرتغال به آن دلیل است که رنگ این میوه ها به مانند رنگ نور خورشـید به هـنگام سپیده دم است و از دیرباز رسم بر آن بوده که از این میوه ها در این شـب میل شـود . پس یکم دی ماه ، به مناسـبت آن که تجدید حیات خورشـید است ، به نام یلـدا یعنی تولد خورشـید ، مشهـور شده و جشن گرفته می شـد . اما در آغاز دی ماه ، جشن بزرگ دیگری نیز بود . در آن روزها هرگاه نام روز و ماه با هـم تلاقی می یافـت ، آن روز را جشن می گرفـتند و در اوسـتا به معنی آفـریدگار و خداوند و ددو در پهلوی شکل تغییر یافـته همین واژه است . ماه دی نیز شکل فارسی و تغییر یافته جدید هـمین کلمه اسـت . و نخستین روزش به نام پروردگار است و به این منظور جشنی بوده ضمن آن که چند روز تولد خورشـید نیز بود . به آن خرم روز گفته شـده و و جـشن بزرگی در ایران باستان به هـمین مناسبت می گرفـتند . ابوریحان بیرونی می گوید : (( دی ماه را خور ماه نیز می گویند . نخستین روز آن خرم روز است و این روز و این ماه هـر دو به نام خدای بزرگ اسـت . )) این روز نزد ایرانیان بسیار گرامی بود و آغـاز سال نیز محسـوب می شـده اسـت . در دوران گذشته ، انتشار آیین مهر به روم و بسیاری از کشورهای اروپایی ، باعـث شـد که روز بیست و یکم دسامبر را که برابر با یکم دی ماه بود ، به عـنوان روز تولد مهر یا میترای شکـسـت ناپذیر جشن بگیرند اما در سـده چهارم میلادی بر اثر اشتباهاتی که در کـبیسـه روی می داد ، تولد مهر نجات بخش ، یا مسیحای منجی در بیست و پنجم دسامبر واقع شـد و از آن پس تثبیت شـد . تا آن زمان تولد عـیسای مسـیح در ششم ژانویه جشن گرفـته می شـد . اما هنگامی که کم کم مسیحیت در روم جا باز کرد ، متولیان کـلـیسـا چون نتوانسـتند با برانداختن جشن تولد میترا در بیست و پنجم دسامبر غـلبه کنند ، همان روز را زایش عـیسای مسـیح اعـلام کردند که تا این زمان نیز باقی مانده اسـت . یلـدا یک واژه سریانی است به معنی تولد . رومی ها خودشان واژه ناتالـیس را به معنی تولد داشـتند . مسـیحیان سریانی واژه یلـدا را با خود به ایران آوردند و از آن زمان تا کنون این نام در ایران ماندگار شد . البته فقط تولد میترا و موعـد زمانی آن نبود که در مسیحیت خارج شـد ، بلکه در واقع امروزه هـمه مسـیحیان جهان ، شب تولد مسـیح را جشن می گیرند و تا بامداد بلندترین شـب سال را بیدار مانه و با خوردن و نوشیدن و شادی می گذرانند . طعم آجیل وانگورواناروهندوانه درجشن تولد خورشید یلدا شب ترین شب سال یلدا با ولاد ت ومیلاد وتولد هم خانواده است پیشینیان ما که به نبرد دائمی شب و روز، نور وظلمت، خوبی وبدی واهورا واهریمن اعتقاد داشتند می گفتند که طولانی ترین نبرد سال نبرد شب یلدا است که به درخشش خورشید و پیروزی نور ختم می شود. یلدا ، شب تولد خورشید است . شب تولد خورشید بردوستداران روشنائی مبارک !


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! سرگرمی(زنگ تفریح)

یکشنبه 86/9/11 :: ساعت 7:16 عصر

¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! Funny

دوشنبه 86/9/5 :: ساعت 9:11 صبح

این مقایسه توهین به دخترو پسر این دهه ها نیست صرفا مقایسه ای طنزآمیز و خاطر نشان کردن وضعیتی است که روشنفکران به آن عوارض دوره گذار و دینداران به آن نشانه های آخرالزمانی می گویند و در کل بهره ای از حقیقت دارد


انکار این مقایسه شاید خودیک نشانه ی آخرالزمانی باشد.





دختر دهه 60 :باید با آبرو باشم
دختر دهه 70 :باید تحصیلکرده باشم
دختر دهه 80 :باید پولدار باشم

پسر دهه 60 :دارم میرم جبهه
پسر دهه 70 :دارم میرم دختر بازی
پسر دهه 80 :دارم میرم بیمارستان سم زدایی


دختر دهه 60 : مرد باید با اخلاق باشه
دختر دهه 70 :مرد باید تحصیلکرده باشه
دختر دهه 80 :مرد باید پولدار باشه


پسر دهه 60 :در سن 25 سالگی سیگاری میشد
پسر دهه 70 :در 20 سالگی سیگاری می شد
پسر دهه 80 :قبل از سن بلوغ سیگاری می شود.



دختردهه 60 : 30 ساله شدم و احساس ترشیدگی می کنم
دختردهه 70 : 25 ساله شدم و احساس ترشیدگی می کنم
دختردهه 80 : 20 ساله شدم و احساس ترشیدگی می کنم



پسر دهه 60 : دارم میرم باشگاه ... دارم میرم زیر زمین بنوشم !!!
پسر دهه 70:دارم میرم مهمونی ... دارم میرم قلیون بکشم !!!
پسر دهه 80 :دارم میرم دبی ... دارم میرم توهم بزنم !!!


دختر دهه 60 : دوست پسر یکی اونهم یه عشق پاک
دختر دهه 70 :دوست پسر یکی یا دوتا . چند تا هم زاپاس برای روز مبادا
دختر دهه 80 : دوست پسر بین یک نفر تا یک هنگ یا تیپ در رده سنی بین 20 تا 60 سال مجرد تا صاحب عیال و چند سر عائله. بالاخره تو این همه آدم یکی پیدا میشه بخواد لباس عروس واسم بخره.



پسر دهه 60 :داریوش گوش می داد
پسر دهه 70 :ابی گوش می داد
پسر دهه 80 :مقلدین درجه 3و 4 داریوش و ابی را (که خواب عکس انداختن با داریوش را می بینند) را گوش می دهد .


دختر دهه 60 :دختر بدون بکارت باید بره بمیره
دختر دهه 70:اشتباه بزرگی کردم خاک تو سرم
دختر دهه 80 : دختر باکره یعنی امل و بی فرهنگ. باید بره بمیره.


پسر دهه 60 :شریعتی می خواند
پسر دهه 70 :شاملو می خواند
پسر دهه 80 :هری پاتر می خواند.



دختر دهه 60 :به خاطر حفظ آبرو همه کار می کنم
دختر دهه 70 :به خاطر دوست پسرم همه کار می کنم
دختر دهه 80 : به خاطر پول همه کار می کنم.


پسر دهه 60 :خانواده و پدر مادرم عزیزترین چیز است
پسر دهه 70 :دوست دخترم عزیز ترین چیزاست
پسر دهه 80 :مواد محرک و توهم زا و ماشینم عزیز ترین چیزند.


دختر دهه 60 :شوهر منجی نیست شوهر کردن سنت خدا و رسم زندگی ست.
دختر دهه 70 :شوهر شوهره شوهر... بالشت سره شوهر...
دختر دهه 80 :من یک افسرده ی روانی پر از غصه ام و شوهر منجی من است و دیگر هیچ راه نجاتی نیست.


پسر دهه 60 :در هر صورت باید زن بگیرم
پسر دهه 70 :باید پولداربشم و زن بگیرم
پسر دهه 80 :باید قاطی کنم و زن بگیرم.



دختر دهه 60 : زن روز و اعتمادی می خواند
دختر دهه 70 :فهیمه رحیمی و مهدی سهیلی می خواند
دختر دهه 80:بیشتر در اینترنت دنبال ----- شکن جدید و پروکسی است.



پسر دهه 60 :مرگ بر اثر جنگ با عراق
پسر دهه 70 :مرگ بر اثر تصادف با موتور و ماشین
پسر دهه 80 :مرگ بر اثر اور دز و سنکوپ بر اثر استعمال هرویین و ایدز و سوانح رانندگی



دختر دهه 60:سیگار کشیدن دختر یک کابوس است دختری که سیگار می کشد خراب است.
دختر دهه 70 :گهگاهی کنار پنجره یا واسه افه تو پارتی یا کافی شاپ یه دو نخ می کشم.
دختر دهه 80 :پیش به سوی آسم، سرطان حنجره ،ریه،نای و خون قبل از یائستگی.




جوان دهه 60 :جنگ زده بود
جوان دهه 70 :غرب زده بود
جوان دهه 80 :پوچ است.


دختر دهه 60 :از خدا می ترسم
دختر دهه 70 : از بی عشقی می ترسم
دختر دهه 80 :از بی پولی می ترسم.


جوان دهه 60 :خواب صلح و آرامش می دید
جوان دهه 70 :خواب بد بد می دید
جوان دهه 80 :فقط کابوس می بیند.




پدر برای پسر دهه 60 :در حکم یک پدر مقدس بود حرمتش کاملا حفظ می شد
پدر برای پسر دهه 70: در حکم یکی از اعضای خانواده بود باید به او حال داد.
پدر برای پسر دهه 80 :سر خره عوضی اسکل بی پدر مادر.




دختر دهه 60 : اول نجابت خود را به رخ می کشید
دختر دهه 70 : اول مدرک تحصیلی خود را به رخ می کشید
دختر دهه 80 : اول مارک و مدل اتومبیل و ریخت و قیافه خود را به رخ می کشد.




داماد دهه 60 :فقط پدر مادرم ،زن و بچه ،و کارم
داماد دهه 70 :فقط زن و بچه و عشق و حالم و کارم
داماد دهه 80 :فقط عشق و حالم و کارم.




عروس دهه 60 :بایدمثل مادرم سوخت و ساخت این ذات زندگی ست بدبختی و خوشبختی با هم.طلاق پاک کردن صورت مسئله ست و مسئله میزان بردباری صبر و توان مدیریت منه.باید سعی کنم مثل دو رود در کنار هم باشیم. باید مدیریت کنم این هنر زندگیه.
عروس دهه 70 :نباید سوخت وساخت اما باید زندگی کرد و همینطور در وقت لزوم مقابله به مثل.طلاق پایان تلخیه اما خب مجبورم بهم سخت بگذره ول می کنم میرم. این هنر زندگیه.
عروس دهه 80 :مثل دو کوه برابر هم.عوضی بره مهرمو می زارم اجرا یه راست می رم با یکی دیگه.خوش بگذرون و سختی نکش.این هنر زندگیه.




مرد دهه 60:خدا خانواده ثروت
مرد دهه 70 :خانواده ثروت خیانت به همسر
مرد دهه 80:ثروت، خیانت به همسر ،مصرف پروزاک و انواع دیگر قرص اعصاب .




عروس دهه 60:تقسیم وظایف رمز موفقیت و آسایشه. من طی یک سند قانونی همسر این مرد هستم نه دوست او .وظیفه من خانه داریه وظیفه مرد کار و تامین زندگی هر کس غیر از این به گوشم بخونه شیطانه.




عروس دهه 70 :تقسیم وظایف چیزیه که باید دوباره معنی و تعریف بشه.دلیل نداره من همیشه غذا درست کنم من کلاس گیتار دارم کلاس آواز دارم . فقط سه یا چهار روز در هفته ممکنه از خونم بوی غذا بیاد.اما خب می دونم که غذا پختن کار منه نه مرد.





عروس دهه 80 :تقسیم وظایف یه حرف احمقانه و سنتیه هر کس به فراخور حالش هر کار که از دستش بر اومد انجام میده هر کاری که می کنم از لطف منه نه وظیفه من پس من هر کاری تو خونه می کنم لطف می کنم. تعهد و وظیفه اعصابمو بهم می ریزه.




پسر دهه 60:خدایا جنگو تموم کن
پسر دهه 70 :خدایا یه خونه خالی برسون
پسر دهه 80 :خدایا برسون یه دومثقال شیره و یه دو سورت شیشه




دختر دهه 60 :طلاق بعد از 10 سال آنهم یک در 1000
دختر دهه 70 :طلاق بعد از 5 سال آنهم یک در 100
دختر دهه 80 :طلاق بعد از 6 ماه الی یک سال آنهم یک در5




پسر دهه 60 :پیکان 54 و مسافر کشی
پسر دهه 70 :پراید و دختر بازی
پسر دهه 80 :پژو و تصادف منجر به فوت




دختر دهه 60:امامزاده معصوم ودیگر امامزاده ها را شفیع می کرد دعا و نذر می کرد وبالاخره حاجت دل خود را می گرفت
دختر دهه 70 :پیش رمال و دعا نویس می رفت و حاجت خود را طلب می کرد.
دختر دهه 80 :در شرکت های خصوصی به هر نحو که شده رفع حاجت می کند.



جوان دهه 60 :خدایا آبروی مرا حفظ کن
جوان دهه 70 :خدایا پول منو زیاد کن
جوان دهه 80 :کارت سوخت داری داداش


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! Light Of God

جمعه 86/9/2 :: ساعت 9:1 عصر

روز قسمت بود.خدا هستی را قسمت می کرد.خدا گفت:

چیزی از من بخواهید.هر چه که باشد شمارا خواهم داد.سهمتان را از هستی طلب کنید،زیرا خدا بسیار بخشنده است.

هرکه آمد و چیزی خواست.یکی بالی برای پریدن.دیگری پایی برای دویدن.یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمان تیز.یکی دریا را

انتخاب کرد و دیگری آسمان را.

در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت:خدایا من چیز زیادی از هستی نمی خواهم.نه چشمان تیز و نه جثه ای بزرگ،نه بالی

و نه پایی.نه آسمان را و نه دریا را.تنها کمی از خودت را به من بده.

و خدا کمی نور به او داد

نام او کرم شب تاب شد

خدا گفت آنکه نوری با خود دارد بزرگ است حتی اگر به قدر ذره ای باشد و تو همان خورشیدی که گاهی زیر برگ کوچکی پنهان می

شوی.و به دیگران گفت:

این کرم کوچک بهترین را خواست،زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست.

هزاران سال است که بر دامن هستی می تابد.وقتی ستاره ای نیست چراغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند این همان

چراغی است که روزی خداوند به کرم کوچکی بخشید...


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! دهه ی کرامت مبارک

یکشنبه 86/8/27 :: ساعت 7:24 صبح

دیشب بعد از گفتن اون جمله برای چند لحظه باورم شد که کبوتر حرم رضا(ع) هستم. ولی حیف ....

یا امام رضا مثلا اومدم تولد خواهرتون رو تبریک بگم. آخه کی این شکلی تبریک می گه؟ این کجاش به شادباش شباهت داره؟ این قیافه این چشما.

با اینکه معجزه مخصوص پیغمبرهاس ولی شاید این هم معجزه شما باشه که همه آدمای تنها شما رو پیش خدا شفیع می گیرن تا بلکه کارشون راه بیفته. همین کاری که من دارم می کنم. می دونم از همون لحظه ای که اومدم شما متوجه شدین کارم گیر افتاده.

ولی خوشحالم از اینکه همیشه شما رو دوست داشتم .

 نکنه این دوستی یکطرفه است؟ پس چرا آخه ....

.................................................................................

یک نفس ای پیک سحری

بر سر کویش کن گذری

گو که ز هجرش به فغانم به فغانم....

ای که به عشقت زنده منم

گفتی از عشقت دم نزنم

من نتوانم نتوانم نتوانم  ........................... 


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

یکشنبه 86/8/27 :: ساعت 7:23 صبح

هجرت امام رضا(ع) به ایران

عصر رضوى

حضرت امام رضا - علیه السلام - پس از شهادت پدر بزرگوارش، در سال‏183 هجرى در 35 سالگى، عهده‏دار مقام مامت‏شد. دوره امامت ایشان بیست‏سال بود که ده سال نخست آن با خلافت «هارون‏الرشید»، پنج‏سال با خلافت «محمد امین‏» و پنج‏سال آخر با خلافت «عبدالله المامون‏» معاصر بود.

با شهادت امام موسى کاظم(ع)، سیاست ضد علوى عباسیان با شکست مواجه شد. مردم بیش از پیش به اهل بیت عصمت(ع) گرایش پیدا کردند و این گرایش حتى در میان خانواده خلفا و درباریان نیز رسوخ کرد. چنانکه گویند: زبیده، همسر رشید و نوه منصور و بزرگترین زن عباسى، شیعه شد و چون هارون الرشید از آن آگاهى یافت، سوگند خورد که طلاقش دهد. روایت‏شده است که وقتى جسد مطهر امام کاظم(ع) را به جمع پاسبانان حکومت آوردند و با سخنان زشت‏خبر مرگ آن بزرگوار را اعلام کردند، سلیمان، پسر منصور دوانیقى، فرزندان و غلامانش را فرمان داد جلوى این کار را بگیرند. او، خود، با پاى برهنه در پى جنازه حرکت کرد و قضیه را کتبا به اطلاع هارون الرشید رساند. هارون در پاسخ گفت: اى عمو، صله رحم کردى، خداوند به تو پاداش نیک دهد; به خدا سوگند، سندى بن‏شاهک این کار را به دستور ما انجام نداده است.

همه این کارها به خاطر هراس از شورش علویان سامان یافت. چه اینکه سلیمان بن ابى‏جعفر نیز از برگزیدگان دولت عباسى بود. مؤید این سخن اظهارات هارون در پاسخ به یحیى بن‏خالد برمکى است. یحیى نخست در باره امام کاظم(ع) سعایت کرد و مقدمات شهادت آن حضرت را فراهم آورد; آنگاه در باره امام رضا(ع) به هارون گفت: پس از موسى بن‏جعفر پسرش جاى او نشسته، ادعاى امامت مى‏کند.

هارون، از عواقب قتل موسى بن‏جعفر(ع) بیم داشت، به یحیى گفت: آنچه با پدرش کردیم کافى نیست؟ مى‏خواهى یکباره شمشیر بردارم و همه علویان را بکشم؟

امام رضا(ع) با استفاده از فرصت‏بدست آمده، آشکارا اظهار امامت کرده; در حالى که مى‏دانیم امام صادق(ع)، پنج نفر را وصى خود خواند تا وصى برگزیده از گزند دشمنان در امان ماند.

بدین ترتیب باید گفت که عباسیان طى 15 سال آغازین امامت امام رضا(ع) یا در هراس از علویان به سر مى‏بردند و یا به منازعات داخلى بین دو برادر، امین و مامون، مشغول بودند. سرانجام، پنج روز پیش از پایان محرم سال 198 ق، امین از خلافت‏خلع و به قتل رسید. در این دوره حکومتهاى مستقلى چون «ادارسه‏» و «اغالبه‏» پاى گرفتند و قیام ابوالسرایا روى داد. در این قیام بیش از بیست‏هزار نفر شرکت داشتند و شهرهاى زیادى به تصرف قیام‏کنندگان در آمد. در سال‏199 هجرى، ابوالسرایا به دست نظامیان مامون کشته شد.

نام برخى از والیان شهرهاى تصرف شده چنین بود:

والى کوفه; اسماعیل بن‏على بن‏اسماعیل بن‏امام جفعرصادق(ع)والى یمن; ابراهیم بن‏موسى بن‏جعفر(ع)والى اهواز; زید بن‏موسى بن‏جعفر(ع) (زیدالنار)والى بصره; عباس بن‏محمد بن‏عیسى بن‏محمد بن‏على بن‏عبدالله بن‏جعفر بن‏ابیطالب‏والى مکه; حسن بن‏حسن افطس‏والى واسط; جعفر بن‏محمد بن‏زید بن‏على‏واسط; حسین بن‏ابراهیم بن‏امام حسن(ع)

ولایتعهدى امام رضا(ع)

تزلزل شخصیت مامون و قیامها و حکومتهاى مستقلى که در اندک مدتى جان گرفته بود، او را بر آن داشت تا به همان سیاست پیشین عباسیان، که با شعارهایى به نفع علویان حکومت عباسى را از آن خود ساختند، تمسک جوید و رژیم عباسى را با تدبیرى زیرکانه از سقوط حتمى نجات بخشد.

بیشتر حکومتهاى به استقلال رسیده و عموم قیام کنندگان و رهبران آنها از خاندان پیامبر بودند. چنانکه در قیام ابوالسرایا دو تن از برادران امام رضا(ع) ولایت‏یمن و اهواز را به دست گرفته بودند. مامون، که پس از شهادت امام کاظم(ع) از امامت على بن‏موسى الرضا(ع) آگاهى داشت، وى را ولیعهد خود ساخت تا آتش انقلابها و شورشهاى شیعى را فرو نشاند.

احمد شبلى مى‏گوید: ... چه بسا انگیزه بیعت گرفتن مامون براى ولایتعهدى امام رضا(ع) آن بود که مى‏خواست‏به آمال اهل خراسان پاسخ بدهد; زیرا آنان به اولاد على(ع) تمایل بیشترى داشتند.

علامه جعفر مرتضى حسینى مى‏گوید:

در ارزیابى شورشهاى ضد عباسى به این نکته پى مى‏بریم که از سوى علویان خطرى جدى آنان را تهدید مى‏کرد; زیرا این شورشها در مناطق بسیار حساسى برمى‏خاست و رهبریشان نیز در دست افرادى بود که از استدلال قوى و شایستگى غیر قابل انکارى برخوردار بودند و بدان لحاظ هرگز با عباسیان قابل مقایسه نبودند.

اینکه مردم رهبران این شورشها را تایید مى‏کردند و دعوتشان را به سرعت پاسخ مى‏گفتند، خود دلیلى بود بر میزان درک طبقات مختلف ملت از خلافت عباسیان و نیز شدت خشمشان که بر اثر استبداد، ظلم و رفتارشان با مردم و بویژه با علویان برانگیخته شده بود.

در این میان، مامون بیش از هر کس دیگرى مى‏دانست که اگر امام رضا(ع) بخواهد از آن فرصت استفاده کند و به تحکیم موقعیت و نفوذ خویش بر ضد حکومت جارى بپردازد، چه فاجعه‏اى در انتظارش است.

با توجه به موقعیت پیش آمده، مامون باید دست‏به کارى مى‏زد تا از ورطه هلاکت رهایى یابد. فرو نشاندن شورشهاى علویان، مشروعیت‏بخشیدن‏به حکومت عباسى، از میان بردن محبوبیت علویان، جلب اعتماد و مهر اعراب، خشنود ساختن عباسیان، مستمر ساختن تایید ایرانیان، تقویت‏حسن اطمینان مردم به خلیفه‏اى که برادر خود را کشته است و از میان بردن خطر قیام رضوى بخشى از حقایقى بود که مامون را در اندیشه نیرنگ فرو برد. او چنان اندیشید که براى خلافت امام رضا(ع) از مردم بیعت‏بگیرد، تا امام را خلیفه مسلمانان و امیر بنى‏هاشم، اعم از عباسیان و طالبیان، قرار دهد. حضرت امام رضا(ع) با پیشنهاد مامون مخالفت کرد. اصرار مامون و خوددارى امام دو ماه به طول انجامید. سرانجام خلیفه به حضرت رضا(ع) چنین پیام داد:

«... تو همیشه به گونه ناخوشایندى با من برخورد مى‏کنى، در حالى که تو را از سطوت خود ایمنى بخشیدم. به خدا سوگند، اگر ولیعهدى را پذیرفتى که هیچ، و گر نه مجبورت خواهم کرد که آن را بپذیرى، اگر باز همچنان امتناع بورزى، گردنت را خواهم زد».

ناگفته پیداست که پیشنهاد خلافت هرگز جدى نبود، چگونه ممکن بود مامون، که براى به دست آوردن خلافت‏برادرش را از میان برد و عباسیان را از خود رنجاند، آن را به امام(ع) واگذار کند؟

این برنامه، مقدمه مساله ولایتعهدى امام رضا(ع) بود; مساله‏اى که حضرت(ع) دلایل پذیرش آن را چنین بیان کرده است:

1. روزى «ابن‏عرفه‏» از امام پرسید: به چه انگیزه‏اى وارد ماجراى ولعیهدى شدى؟ امام جواب داد: به همان انگیزه‏اى که جدم على(ع) را به ورود در شورا وادار کرد.

2. امام در پاسخ ریان، یکى از یارانش، فرمود: ... خدا مى‏داند چقدر از این کار بدم مى‏آمد. ولى چون مرا مجبور کردند که میان کشته شدن یا ولایتعهدى یکى را برگزینم ... در واقع این ضرورت بود که مرا به پذیرفتن آن کشانید و من تحت فشار بودم.

در این روایت امام پذیرش ولایتعهدى را به پذیرش خزانه‏دارى از سوى حضرت یوسف مانند مى‏کند.

مامون در برابر اعتراض عباسیان به مساله ولایتعهدى امام رضا(ع) چنین گفت: «این مرد کارهاى خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامت‏خود مى‏خواند. ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به ملک و خلافت ما اعتراف کند. در ضمن شیفتگانش بدانند که او چنانکه ادعا مى‏کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافى به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامى علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که این شیوه را پیش گرفته، در کارش مرتکب خطا شدیم، و با بزرگ کردن او خود را در لبه پرتگاه قرار دادیم، نباید در کارش سهل‏انگارى کنیم. بدین جهت‏باید کم‏کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم; باید او را پیش مردم به صورتى درآوریم که از نظر آنها شایستگى خلافت نداشته باشد. سپس در باره او چنان چاره‏اندیشى کنیم که از خطرات احتمالى‏اش جلوگیرى کرده باشیم‏».

هجرت امام رضا(ع) به ایران

وقتى کار امین پایان یافت و حکومت مامون استقرار پذیرفت. مامون ضمن نامه‏هاى متعدد از امام رضا(ع) خواست تا همراه بزرگان علوى به خراسان بیاید و چون با مخالفت امام رو به رو شد، پیکى براى انتقال امام رضا(ع) روانه مدینه کرد.

صدوق از محول سجستانى نقل مى‏کند: زمانى که پیکى براى بردن امام رضا(ع) به خراسان وارد مدینه شد، من آنجا بودم. امام براى خداحافظى از رسول خدا(ص) به حرم آمد. او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون آمده، دوباره به سوى آرامگاه رسول خدا(ص) بازگشت و با صداى بلند گریست. من به امام نزدیک شده، سلام کردم و علت این امر را جویا شدم. امام در جواب فرمود: «من از جوار جدم بیرون مى‏روم و در غربت از دنیا خواهم رفت...»

حسن بن‏على وشاء نقل مى‏کند که، امام به من فرمود:

وقتى خواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، اعضاى خانواده‏ام را جمع کردم و دستور دادم برایم چنان گریه کنند که صدایشان را بشنوم. سپس میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کردم و گفتم: من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت.

مامون دستور داد امام رضا(ع) را از مسیر بصره، اهواز و فارس به مرو ببرند. چون بیم آن داشت اگر امام از راه کوفه، جبل و قم حرکت کند، مهرورزى شیعیان شهرهاى فوق، حکومت مامون را به خطر اندازد. «تاریخ قم‏»، که از کهن‏ترین کتب موجود جهان تشیع است، هجرت امام رضا(ع) را چنین نقل مى‏کند:

«... مامون رضا را از مرو به مدینه در صحبت رجاء بن‏الضحاک به راه بصره و فارس و اهواز [به طوس آورد]و از براى او در آخر سنه ماتین بیعت‏به ولایت عهد بستند و امام على بن‏موسى الرضا علیهما السلام را به طوس زهر داد و روز دوشنبه، شش روز از ماه صفر مانده، سنه ثلاث و ماتین مدفون آمد و عمر او چهل و نه سال و چند ماه بوده است، و مدت ولایت عهد دو سال و چهار ماه و قبر و تربت او به دیهیست از دیههاى طوس که آنرا سناباد مى‏خوانند، به نزدیک نوقان در سراى حمید بن‏عبدالحمید الطائى الطوسى در پهلوى رشید...».

هجرت امام رضا(ع) یک مهاجرت سیاسى اجبارى بود که در سال 200 هجرى به دستور خلیفه وقت انجام شد. مسیر هجرت امام از مدینه به مرو چنین است:

1. مدینه‏2. مکه (برخى این شهر را مسیر هجرت نمى‏دانند).

3. نباج‏4. بصره‏5. اهواز6. اربق (اربک)7. ارجان (بهبهان)8. ابرکوه (ابرقوه)9. ده شیر (فراشاه)10. یزد11. قدمگاه خرانق (مشهدک)12. رباط پشت‏بادام‏13. نیشابور14. قدمگاه نیشابور15. ده سرخ‏16. طوس‏17. سرخس‏18. مرو

در جریان هجرت حضرت رضا(ع) سه مساله عمده روى داد که به ترتیب عبارت است از: بیمارى آن بزرگوار در اهواز، استقبال مردم در نیشابور و بیان حدیث‏سلسلة الذهب و زندانى شدن در سرخس.

با توجه به استقبال بى‏نظیر مردم نیشابور از امام رضا(ع) و بیان حدیث‏سلسلة الذهب از سوى آن حضرت، رژیم عباسى چنان شایع کرد که امام رضا(ع) ادعاى الوهیت کرده، او را بدین اتهام در سرخس زندانى ساخت. اینکه امام(ع) چه مدت در زندان بود، معلوم نیست. ولى این واقعه نشان مى‏دهد که پذیرش ولایتعهدى امرى تحمیلى بود. با ورود امام به مرو، مامون براى انجام یافتن نقشه‏اش استقبال باشکوهى از وى به عمل آورد و پس از پذیرش ولایتعهدى از سوى امام، به نام آن جناب سکه زد

 


¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

! ولادت حضرت معصومه مبارک

دوشنبه 86/8/21 :: ساعت 11:44 صبح

 
حضرت معصومه(س) پیراسته از زشتیها و شبنم معطر آفرینش
 
   
اول ذیقعده سالروز ولادت حضرت معصومه (س) است،
  بانوی بزرگواری که عصمت مادر خود حضرت زهرا (س)  
 در او تجلی یافت، وی بانویی بهشتی، غرق در عبادت
         و نیایش، پیراسته از زشتیها و شبنم معطر آفرینش است      
                                                                         ادامه مطلب...

¤نویسنده: مهدی بهمنی

? نوشته های دیگران()

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

! لیست کل یادداشت های این وبلاگ